یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, May 23, 2005
۲ خرداد ۱۳۷۶
عجب روزی بود. تا ظهر خانه مادر زن بودم، و ساعت ۲ با همسرم راهی مسجد محل شدیم تا رای بدهیم. اولین باری بود که جماعت غیر حزب‌الهی را می‌دیدم که با شور و اشتیاق رای می‌دادند. تا تجریش پیاده رفتیم. بعد من راهی روزنامه شدم. در همشهری همه‌اش بحث این بود که چه کسی رای می آورد. خبر شمارش آرا در مناطق دوردست جالب بود...باورمان نمی‌شد. ابتدا در اندونزی! بله ایرانیان ساکن اندونزی با اختلاف زیادی به خاتمی را برگزیده بودند. رامهرمز و شهرهای کم جمعیت جنوبی هم همینطور...

شنیده بودیم که قرار است انصار حزب‌الله در صورت برد ناطق، چند جا را بگیرند، یکی از بچه‌های هفته‌نامه مهر که سپاهی بود، هم این ادعا را تایید می کرد...می گفتند همشهری یکی از اهداف آنهاست. احساس می کردی فردا قرار است کودتا شود...

در تحریریه همه‌اش بحث این بود که آیا انتخابات به دور دوم خواهد رسید یا نه...نظرسنجی‌های غیر رسمی آن روز همه اش به نفع خاتمی بود...اکثریت خاموش امیدوار شده بود و برای جلوگیری از به قدرت رسیدن ناطق، به خاتمی رای داده بود.

کاظم شکری، ایرج اسلامی، ابولحسن مختاباد، لقمانی، صدری، زید آبادی ،کدخدا زاده، مسعود رضوی فقیه، من ، ژیلا بنی یعقوب، پروین امامی تمام مدت شلوغ می‌کردیم...هیجان عجیبی داشتیم...

ساعت ده شب که از سر کار بر می‌گشتم، مطمئن بودم که خاتمی برده، چون تلفن زدند که بچه‌های انصار از میدان ولی‌عصر راهی یکی از پایگاه‌های جنوب شهر شده‌اند...باید از امیر فرشاد پرسید که آیا این ماجرا واقعیت داشت یا شایعه بوده؟

امروز، هشت سال از آن تاریخ گذشته است. امید را داشتیم، و نا امیدی داشته‌هایمان را برد...خیلی ‌هایمان امروز ناخواسته دور از وطن هستیم، و یا چوب خطاهای خودمان را می خوریم، یا مجازات کارهایی را می‌کشیم که جرم نبود.

امروز البته با قربان صدقه‌ای که نبوی به جان خاتمی فرستاده، نمی‌توانم بگویم چقدر از خاتمی راضی‌ام! فقط هر وقت یادم می آید که چه فکر می‌کردیم، و چه شد!!!!دعایی به جانش می کنم که خدا نصیب هیچ بنده‌ای نکناد!