از روزی که گویا مطالبش در باب سازمان اطلاعات موازی را منتشر کرده، خواسته ام بحث را به حوزهای بکشانم که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. بخشی که فشارهایش قابل مقایسه با برخوردهای خشن و گاه روانپریشانهدوران بازجویی نیست.
وقتی میگویی کار این جماعت خانمان بر انداز است، واقعا می دانی جه مفهومی پشت این کلمات نهفته است. روزی که می فهمی فشارها، همسرت را از تو دور میکند، نه فیزیکی که روحی، رسما خرد می شوی...
کمتر کسی را می شناسم که یک بار توسط این جماعت بازجویی و توانسته باشد همه ماجرا را برای خانواده اش بازگو کند. بدون تعارف اطرافیان آدم نمی تاونند بار فشاری را که بر دوش می کشید از شما جدا کنند و بدتر، با توصیههای احساسی و گاه حذفی خود، می خواهند جو آرامی را که حتما مورد نظر برادران است فراهم شود. به عبارتی، برادران غیور در هر صورت برنده خواهند بود.
وقتی میدانید که شنود تلفنی ممنوع است و تنها در شرایط خاص این امر امکانپذیر است، ولی برایتان نه تنها مکالمات تلفنی، بلکه گفتگوی ساده درون خانه را پخش میکنند، دیگر جرات ندارید در خانه خودتان،«خودتان» باشید.
وقتی عدم درک اطرافیانتان را از شرایط می بینید، و از یک سو به شما می گویند بیخود ترسیده اید، و از طرف دیگر شما را از ادامه کار حرفهای تان می خواهند منع کنند، متوجه نوعی تناقض در زندگی روزمره خود می شوید. رابطهها تیرهتر و سردتر، مکالمهها پر از خشونت و تلخی، اطمینان به یکدیگر در حال محو شدن و امید به آینده روشن، خاموش می شود.
متاسفانه «زخم زبان»های فراوانی که در این دوران به متهم وارد می شود، تنها نتیجهاش دور کردن او از زندگی است. و اگر متهم نگونبخت ذاتا سیاسی نباشد و صرفا مطبوعاتی، تمایلش به پایان دادن وضع گاهی همراه با احساس خودکشی همراه میشود. وقتی فهرستی از همکارانتان را جلوی شما می گذارند، و از شما انتظار حد اقل همراهی در حد تکنویسی علیه نزدیکترین دوستانتان دارند، از خودتان متنفر می شوید. اگر همکاری نکنید، روزگارتان سیاه است. درمراحل بعد، تصادفا اسمتان در لیست سیاه میرود؛شما مفسد فیالارض هستید و باید از روی زمین بوسیله فرزندان نواب پاک شوید، به همین راحتی. و حالا هرچه به اینور و آن ور بزنید که بابا، یکی نیست امنیت آدم را تامین کند، همه به ناگهان غیبشان می زند. خیلی شانس داشته باشید پدرتان یا عمویتان نمایندهای، وزیری، مدیر کلی یا...باشد، شاید فرجی حاصل شد.
وقتی کار به جایی میرسد که خانواده تان از شما می خواهد«هویت» خود را به فراموشی بسپارید، کارتان تمام است. از خود کشی روحی باید کرد. وقتی همسرتان از شما می خواهد فرد دیگری باشید، احساس می کنید زن تان می خواهد با فرد دیگری باشد، نه با شما. این هم نوعی خیانت است، نه؟