راستش باورم نمیشد با آنکه از اولش مخالف شرکت در انتخابات بودم، اینقدر به ماجرای تایید صلاحیت زورکی حساس شوم. به نظر من این بازی آنقدر پیچیده شده که نمیتوان به راحتی از خیرش گذشت و میخواهی تا دقیقه آخر، ببینی چه پیش می آید...گل طلایی، پنالتی یاهر اتفاق دیگری ممکن است بیافتد.
این همه سال کار در مطبوعات نمیتواند به تو تجربهای را بدهد که در هنگام مبارزات انتخاباتی کسب می کنی. شاید اگر طرفدار هیچ گروهی نباشی، نتوانی شور و التهاب موجود را حس کنی، و اگر طرفدار باشی، آنچنان کور می شوی که تاب تحمل هیچ نقدی را نخواهی داشت.
بحث اصلی انتخابات آتی، از کسب قدرت به هر قیمتی فراتر رفته است و همین ماجرا را جذابتر کرده. اگر معین زیر بار برود، بازنده است، اگر هم نرود، به نحو دیگری باخته. با این همه بازنده سر بلند از بازنده سرشکسته مانا تر است.
البته باید دید به چه قیمتی میماند، یا نمی ماند. گیرم ظرف ۲۴ ساعت آینده، جماعت توجیهی بیابند تا معین هم بپذیرد و هم سرشکسته نشود، آیا میتواند در مدت مقرر تبلیغاتی، میلیونها ذهن پرسشگر را پاسخ گوید؟
اساس بحث من از چند ماه پیش برای رای ندادن آگاهانه، به چالش کشاندن سیستمی است که پایبند اصول ادعایی خویش نیست. انتظار ما از خاتمی، قانونمند کردن سیستم بود، نه کمک به تظاهر به قانونگرایی. شکست اول را خاتمی در برگزاری انتخاباتی خورد که قول داده بود زیر بارش نرود، شکست دوم را کل اصلاحات با بازی اخیر خورده است. در صورتی که تاکتیک قابل ملاحظهای از سوی اصلاح طلبان در جهت خنثی کردن بازی اقتدارگرایان ارائه نشود، مرگ جناح دوم خرداد حتمی است. برای بخشی از اعضای این جبهه، فقط در قدرت ماندن مهم است، ولی پیام اصلی اصلاحات حفظ قدرت به هر قیمتی نبود.
باید دید، معین چند مرده حلاج است. زیر بار بخش حکومتی جبهه دوم خرداد میرود یا نشان میدهد که برای دفاع از حقوق مردم نباید زیر بار ناحق رفت.