من آدم بدگمانی هستم. چرا نباشم؟ از این جماعت جز خالی بندی چیزی ندیدهام. سیاستشان هم عین دیانتشان است و دیانتشان عین سیاستشان...و در عمل هیچکدام را ندارند.
وقتی سر بزنگاه یادشان میافتد که جبههای راه بیاندازند تا به هر ترتیب شده بتوانند قدرت را چارچنگولی حفظ کنند، به این میاندیشم که مگر هشت سال وقت نداشتند؟ مگر وقتی روزنامهها را بستند نمیتوانستند حرکتی مدنی در جهت احقاق حقوق از دست رفته خیلیها بکنند، وقتی دانشجویان را گرفته بودند، چرا تحصن نکردند؟ پس نافرمانی مدنی برای چه بود، مقاومت "گاندیوار" چه کاربردی داشت؟
اعتماد عمومی از بین رفته، و چوپانها دروغگو، قدرت را در حال دور شدن می بینند. این بار هم اگر چوپان راست هم بگوید، اعتمادی به او نیست.
آدمهایی که ذاتا دموکرات نیستند، چگونه میخواهند "جبهه دموکراسی خواهی" راه بیاندازند؟ بله، فکر بسیار خوبی است! هر چیزی که فضای غیر دموکراتیک را مردمسالارانه کند،بسیار ارزشمند است، ولی هر بازی، فنون و تکنیکهای خود را دارد، از وزنهبردار که نمیتوان خواست حرکات موزون ژیمناستک را اجرا کند!
من به این جماعت اطمینان ندارم! همین!