دوست عزیزم حسین درخشان این
مطلب را نوشته که از او متشکرم. انتقاد کرده، حرفش هم قابل درک است. چند نکته را احتمالا نمیفهمد، که برایش توضیح میدهم.
حسین، این نگاه من است. قرار نیست که مثل تو بیاندیشم!
نمی دانم کجای کاریکاتورم یا انتقادم متناقض است؟ اعتقاد دارم که معین اگر میخواست مسیر را درست طی کند، باید محکمتر و تندتر میبود. حالا دوست عزیزم که بشدت پایبند اصول است، چرا عصبانی شده، من نمی دانم. معتقدم که خروج اصلاحطلبان از حاکمیت منطقی تر از ماندن به هر قیمتی است. من نگاه
اکبر گنجی،
زید آبادی و در این مورد خاص، عباس عبدی را میپسندم.
اشتباه دیگر حسین هم این است که من اصلا نمیخواهم اصلاحطلبها تبدیل به سازگارا شوند! گمان هم نمیکنم که اینها برای دریافت کمک به سراغ لابی طرفدار اسرائیل بروند.
اگرحسین امروز طرفدار X می شود، فردا طرفدار معین، و یا هر کسی که رفت و آمد او به تهران را تضمین و یا در صورت بروز مساله ای، مشکلش را حل میکند، من چنین باوری ندارم.
حسین بر گردن من حق دارد چرا که وبلاگ نویسی را از او یاد گرفتهام، ولی نگاه سیاسی اش را نمی پسندم، همینطور بخش عمدهُ نگاه اجتماعی، انسانی و اخلاقیاش(که فقط به خودش ربط دارد!) را. اگر حسین باقی ماندن مشارکتیها را به هر قیمتی می پسندد، من نمیپسندم. گمان هم نکنم در چند سال گذشته انتقادم از این جماعت اندکی کم شده باشد. حرف من از آبان ۸۰ همین بوده، عوض هم نشده است. دوستان زیادی هم در میان این جماعت دارم، ولی دوستی مانع اظهار نظرم نشده و نخواهد شد. بازی جدید این جماعت را هم باور ندارم، و آن را تنها در حد یک تاکتیک می بینم.
روزی که سوالهایم را از ایشان شروع کردم، گفتند پاسخ میدهند. ندادند. من آنرا تناقض میدانم. ادعای پاسخگویی و بعد سکوت؟
در هر صورت، حسین جان، دوستت دارم. تو دوست خوبی بودهای و خواهی بود. عصبانی هم نباش...آب یخ بدم خدمتتون؟سفرت هم بی خطر...
اینکه حسين به چه اصولی اعتقاد داره به تو چه ربطی داره! من گمان می کنم که این حمله ای که به حسين کردی خيلی شخصی و شريعتمداری گونه هست!البته با آشنايی هم که با تو دارم می دونم اصلا نمی تونی انتقاد سازنده را بپذيری! فوری داری ترور شخصيتی ميکنی که اصولا کار ضايعی هست! همين که راجع به نگاه اجتماعی انسانی و اخلاقی حسين می نويسی يعنی داری بر اساس این شاخص ها (به قول عليرضا) قضاوت می کنی که تو اصلا چنين حقی نداری!
از طرفی بقدری از خود متشکر هستی که دوست چندين و چند ساله ات را به لجن می کشی فقط برای يک انتقاد از نا بی طرفی ات که بسيار بی منطق و غير سياسی است کرده. تو که می دانی حسين آدم خيلی محبوبی نيست، از این استفاده می کنی تا او را بکوبی.جالب تر اینکه خود حسين به تو يک گير شخصی و شخصيتی نداده و باور کن اگر مي خواست می توانست بده....اما تو زدی به صحرای کربلا. فکر می کنم آدم با تو دشمن باشه و برات خط و نشان بکشه تا که بترسی خيلی بهتره تا این که با تو دوستی کنه! شايد برای همين بی مرامی و خودخواهيت هست که دوستان و نزديکانت را می رنجانی
همونی که بعدا خودش می گويد که بوده
احسان م.