...ظاهراً از رياست جمهوري براي اعمال و اجراي قوانين رسمي جمهوري اسلامي كاري برنميآيد. ايشان در گذشته نميتوانستهاند از اين قوانين در جايي كه به نفع حقوق مردم و در دفاع از آرمان والاي آزادي، به عنوان بزرگترين خواسته انقلاب بزرگ مردم ايران عليه استبداد وابسته سلطنتي است، دفاع كنند. و اينك نيز نه ميتوانند و نه شايد ميخواهند چنين كنند و هزينههاي فردي آن را بپردازند. اما از آن جا كه آقاي خاتمي را فردي بافرهنگ و باوجدان ميدانم (هر چند گاهي اوقات كمتر به وجدانشان مراجعه میکنند!) از ايشان ميپرسم آقاي خاتمي! بعدها وقتي گرد و غبار حوادث خوابيد و هنگامي كه در خلوت خود و به دور از برخي حملات و انتقادات تند و غيرمنصفانه به شما كه در عكسالعمل به آنها ميتوانيد در درونتان حق به جانب باشيد، در تنهاييهاي خود با نهيب سخت وجدان فرديتان به خاطر ترجيح مصلحتها بر حقيقتها و پيمانها، آن هم نه مصلحت مردم و ميهن، چه کار خواهید کرد؟
اما همانطور كه به نماينده ايشان در هيئت رسيدگي به وضعيت زندانيان سياسي گفتم «آقاي خاتمي در لحظه لحظه زندان و سختيهايي كه زندانيان و خانوادههاي آنها، به ويژه خيل دانشجويان، نويسندگان، روزنامهنگاران و فعالان سياسي، تحمل ميكنند؛ سهيماند و بايد روزي پاسخگو باشند.» ايشان سخنان بزرگي را در سيستمي با تحمل اندك و كوچك مطرح كردند و جمع وسيعي از دانشجويان با اعتماد به اين حرفها وارد صحنههاي بيپشتوانهاي شدند كه سر و كاري جز با فشارهاي جسمي و رواني زندان و سلولهاي انفرادي نداشت. هر چند نسل من و امثال من (كه خرداد ۸۲ براي پنجمين بار در طول عمرم بودكه بازداشت ميشدم و بازجويي پس ميدادم و اينك هفتمين سالي است كه زندان آقايان را تجربه ميكنم، همانطور كه دوست همپرونده ديگرم چهاردهمين سال زندانش را تجربه ميكند)، و بزرگان و افراد نسل قبل از ما با دعوت و دعوتنامه آقاي خاتمي (هر چند ايشان پيمانهايي با همه بست) پاي به اين ره ننهادهايم و بر اساس ايمان به عقايد و آرمانهايمان و عشق و علاقه به ملت و ميهن خود، در حد توان اندكمان كوشيدهايم و طلبكار هيچكس هم نيستيم. اما در برابر هزينههايي كه سه نسل مسن و ميانسال و بويژه جوان در اين راه پرداخته و ميپردازند، آقاي خاتمي خود چه هزينهای کردهاند؟
نامه رضا علیجانی