انتخابات اخیر هر بدی که داشته باشد، توانست وزن سیاسی اصلاحطلبها در قیاس با نیروهای اصولگرا را به دست بدهد. درست است که بخشی از منطق رای دادن ما ایرانیها مبتنی بر لجبازیهای لحظهای و فصلی است، ولی اگر مردم از عملکرد مشارکتیها راضی بودند، که باید حداقل معین را به جای احمدینژاد می نشاندند.
نبود عقل جمعی در میان احزاب دوم خردادی آسیب بزرگی به کل این مجموعه زد. حرص بزرگترین مانع پیروزی این جماعت در دو سال اخیر بوده و به هیچ وجه نتوانستهاند با کار گروهی و منسجم، بر اختلافات درونی و منفعت طلبیهایشان فائق آیند.
در مورد دکتر معین، او دچار همان اشکالی آست که جان کری، نامزد دموکراتها بود. کسی که نتواند یک جمله ساده بگوید و برای جا انداختن یک مفهوم، مقاله می بافد، میبازد. معین چهرهای نبود که بتوان به او اطمینان کرد. معین متزلزل مینمود. مخاطبان معین بیشتر دانشجویان و وبلاگنویسان بودند، و ...
حزب مشارکت نشان داد که چند مرده حلاج است، و در ضمن نمیدانست با رد صلاحیت معین چه شانسی آورده، و وقتی هم که تایید شد، به بدترین صورت ممکن بازی خورد.
هاشمی رفسنجانی، بر چه پایه خیال میکرد که در دور دوم حتما پیروز میدان خواهد بود؟ نمیدانست بخش عمده رای مردم به کروبی چه دلایلی داشته است؟ نمیدانست بخش بزرگی از کسانی که به معین رای دادهاند، نمی توانند خودشان را راضی به انتخاب او کنند؟ وقتی چند روز مانده به انتخابات مرحله دوم، به او پیشنهاد میشود که به نفع کروبی کنار بکشد، تا هم وجههاش حفظ شود و هم کل جبهه اصلاحات آسیب نبیند، میتوانست از این فرصت باد آورده برای حفظ خیلی از چیزها کنار بکشد، چرا؟ به چند دلیل ساده! منافع بسیار زیاد اطرافیانی که او را وارد گود کرده بودند. سرمایه گزاری بزرگ جماعت مانع دیدن حقایق شده بود. فکر میکردند بر پایه رای مرحله اول، باز هم هاشمی پیروز خواهد شد. حالا خواهیم دید گروه احمدینژاد تنفر تاریخیشان را از هاشمیها چگونه نمایش میدهند.
کروبی، شاید بزرگترین موفقیت عمر خود را کسب کرد! هنوز بسیاری او را نفر دوم دور اول می شناسند. اگر خاتمی اندکی شجاعت، و مقداری شرف داشت، انتخابات را تا زمان مشخص شدن ماجرای تقلب عقب می انداخت. اگر چنین بود، امروز بسیاری عزا نگرفته بودند.
کروبی ساده حرف میزند. به عبارت دیگر، "لری" صحبت میکند. همین برای جمعیت بزرگی از مردم کشور ما دارای اهمیت است. وقتی طرح ۵۰ هزار تومانی اش را وسط گود انداخت، اقتصاددانان و جماعت روزنامهنگار مسخرهاش کردند، ولی چرا مردم عادی جدی اش گرفتند؟ او نیاز مردم را می شناکت، چیزی که مشارکتیها از آن غافل بودند. کروبی برای خود در این انتخابات خوشنامی خرید.
احمدینژاد، که صد البته منتخب من و خیلیها نیست، جوجه اردک زشت ماجرا است که بدون تغییر قیافه تبدیل به سیندرلا شد. من هم احتمال نمیدادم که راستها با وجود لاریجانی و قالیباف روی او سرمیهگذاری کنند، ولی کر
دند. سه سال پیش وقتی در دفتر مهندس باهنر(برای مصاحبه کاریکاتوری حیات نو رفته بودم) او رادیدم، باورم نمی شد این آدم یکی از ذخیرههای اصلی جماعت باشد
. دو سال پیش وقتی آبادگران پیروز شد، و برادران غیور متخصص چشم بندی! با کمال مسرت می گفتند که در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری به همین صورت "ترتیب" اصلاحطلبها را خواهند داد، باور کردم که کارشان روی حساب و کتاب است و با برنامه پیش رفتهاند. همین بود که مرا چنان ترساند که بعد گرفتن نامه تهدید، و قرار گرفتن در لیست برادران عزیز-فرزندان نواب صفوی- و خبردار شدن از ماجرای بازداشت هفته دوم تیر ۸۲، تصمیم گرفتم در کمال نامردی! مدتی دور شوم. چون میدیدم این جماعت به برنامه خود آنقدر ایمان دارد که باورش سخت است. در صورتی که اصلاحطلبان نمیتوانستند دور یک میز جمع شوند و به نتیجه مشترکی برسند. از سوی دیگر این گروه میدید که اصلاحطلبها دارند وزن خود را از دست میدهند، با حساب و کتاب آنقدر جلو آمد که امروز همه ما انگشت به دهان مانده ایم. درست است که به احتمال زیاد در مرحله نخست انتخابات با تقلب جای کروبی را گرفتند، ولی، در مرحله دوم بلایی بر سر کل جبهه و هاشمی آوردند که تا سالها مسعود بهنود مطلب برای نوشتن خواهد داشت!
ادامه دارد