بعضی وقتها جمعی از من میخواهند که منطقی باشم و ساکت. من هم متاسفانه یا خوشبختانه چون آدم دموکراتی نیستم و حق را به جمع میدهم، خفهخون(همان خفقان مدل قدیم) میگیرم و سکوت میکنم. به عنوان مثال در انتخابات شوراهای دو سال پیش، میخواستم ترتیب مشارکتیها را بدهم، و کلی برایشان کلمات و ترکیبات تازه خلق کرده بودم،از جمله برای روزنامه جدیدشان( پالان نو) و یا بر اساس صحبتهای مزروعی در باره مرگ موش(موشارکت) و ... ولی جماعت فرمودند که بهتر است این ترکیبات باعث تجزیه نشود، پس خاموش ماندم.
همین چند ما پیش که معین طرفدار شعر سیمین بهبهانی شد، میخواستم برایش(و بخصوص دوستان مشارکتی وزارت نیرو و غیره) آنرا تبدیل به:
دوباره میچاپمت وطن بکنم که حرفهای بعضی دوستانم به دلم نشست و باز خفه شدم.
خلاصه، ما ذلیل دوستیم. بخصوص اگر مثل خواهر و مادر محترم باشد. و وای به روزگار کسی که حرمت خواهرو مادر را را نامحترم بدارد. دودمانش بر باد...