همه اش داشتم به این فکر میکردم که الآن خانواده اکبر چه حالی دارند؟ برادرش، همسرش، فرزندش...
طرف دارد دستی دستی به خاطر بیدست وپایی جماعت از دست میرود، آنوقت همه منتظرند معجزهای رخ دهد.
از طرف دیگر حالا سازگارا مدعی بازی شده. گنجی برای جلب توجه خارجیها و گرفتن بورس و ...اعتصاب غذا نکرد، گنجی ادعای رهبری نداشت، گنجی در تنهایی خودش به نتیجهای رسید و با هر بدبختی که بود به بیرون از بند فرستادش. از دوستان سابق گنجی هم که انتظاری نیست.
روزی دهها هزار نفر برای خریدن کتابش توی سر وکله هم میزدند و الآن چنان قحط سالی شده که همه دچار آلزایمر عشقی شدهاند.
ما چند ساعت گرسنگی ساده را نمی توانیم تحمل کنیم، حالا ببینید اکبر چه کار کرده، برای اثبات عقیدهاش و گرفتن حق خود، چه فشاری تحمل کرده است.
کمی گرسنگی بکشیم تا کمی بیشتر درکش کنیم...
خدا کند سالم بماند، و خدا کند سالم و همیشه سربلند باشد.
این حق هر کس است،حتی مثل من که هیچ کاری نتوانستم برای نجات جان اکبر کاری کنم،اقلاً بنویسم
موفق باشی با احترام