دیشب بحثی در گرفته بود با یکی از یاران اهل تمیز طرفدار دکتر معین که قول داد هر وقت اکبر آزاد شود، در باره تاثیرات منفی کار اکبر بر اصلاحطلبی و ... بنویسد. البته نظراتش محترم است و امیدوارم هم اکبر آزاد شود و هم این دوست بعد از مدتها چیزی در وبلاگش درج کند.
ما یا حقی برای افراد قائل هستیم یا نیستیم. هر چند این حق آنها باعث ایجاد درد و رنج و غم ما هم بشود. چه شده که اکبر بعد از این همه سال به این نقطه رسیده؟ پنج سال از محکومیت اکبر در دوران ریاست جمهوری خاتمی بوده و حالا با آمدن احمدینژاد شاید روزنه امیدی که برای آزادیاش وجود داشت، مسدود شده باشد.
اکبر اولین کسی نیست که در اعتراض به برخوردهایی که با او شده اعتصاب غذا میکند. آخرینش هم نخواهد بود. ما از پشت دیوارهای بلند نمی بینیم آن طرف چه خبر است که زندانی جان به لب میشود. ما نمیدانیم به او چه گفتهاند، نمىٰ دانیم چگونه تهدید شده، نمی دانیم شرایطش چیست. این پشت نشستهایم گوش به زنگ که سیاستمداران عزیزمان چه میگویند، فقط تاییدشان کنیم و منتقدینشان را منکوب.
برای تفریح دوستان عرض کنم که ۶ روز ناقابل بازداشت و مقداری گوشمالی و اندکی تهدید به مرگ و .. سالهاست برایم تبدیم به کابوس شده. هر از چند شب عرق کرده و مضطرب از خواب میپرم،قرص قلبم را می اندازم بالا تا بعد از ۱۰، ۲۰ دقیقه ضربانم به پایینتر از ۱۲۰ برسد. فکر میکنید شوخی میکنم؟ آنقدر احساس بدی به آدم دست میدهد که حدی برایش متصور نیست.
الآن دارم روی یک پروژه کوچک با یکی از اساتید روانپزشک دانشگاه تورنتو کار میکنم. او سالهاست در مورد آسیبهای روانی جنگ بر روی روزنامهنگاران کار میکند. مثالهایی که از تاثیرات بلند مدت حضور در میادین جنگ بر روی بسیاری از خبرنگاران می زند جالب توجه است. جلابتر اینکه بعضی از خبرنگاران از ترس مشخص شدن آسیب دیدگیهای ناشی از حضور در جنگ، حاضر به مصاحبه نشدهاند، چون ممکن است روسا عذرشن را بخواهند. با این محقق در باره تاثیرات زندان صحبت کردم، همینطور یک روانکاو که شاید پروژه جدیدتری برای کار روی روزنامهنگاران زندانی انتخاب کنند. یکی از نتایج بحث این بود که چه در محیط پر خطر جنگ، و چه در زندان، یک شوک روحی ساده میتواند سالهای سال با آدم بماند، شوکی که طرف خودش را برایش آماده نکرده باشد. به عنوان مثال باید دید شرایط کسانی که اخیرا برای ماجرای وبلاگها در بند بودهاند چگونه است. چگونه میخوابند، چگونه با محیط اطراف خود ارتباط برقرار میکنند...
تازه بحث ما در باره خبرنگاران است. متهمان سیاسی که سالها زیر فشار بودهاند که جای خود دارند!
فکر میکنید چه شرایطی کارد را به استخوان اکبر رسانده باشد آنچنان که الآن دست از جان شسته؟ فقط برخورد زندانبان یا نا امیدی از حمایت یاران سابق؟ شاید هزار و یک دلیل دیگر وجود داشته باشد که ما از آنها غافل ماندهایم.
اکبر با نوشتن دو مرحلهای "مانیفست جمهوریخواهی" در عمل مرز جدیدی با بسیاری از همراهان سابق ایجاد کرده است. لابد میتوانیم بگوییم که ارائه این مانیفست هم حق اکبر نبوده، و نباید اصلاحات را با این مهم به خطر میانداخته...اگر اصلاحات برای آن بود که هر کس بتواند آزادانه زندگی کند، آزادانه حرف بزند و مسیر خودش را انتخاب، پس مشکل ما با اکبر چیست؟
اینها همهاش حرف است. ما بیرون گود نشستهایم و می گوییم لنگش کن. فقط امیدوارم اکبر سالم بماند و آزاد شود.