یکی از دوستان پرسیده بود که ماجرای کابوس چیست؟ آیا هنوز کابوس می بینم و ...
راستش من خواب زیاد می بینم، و گاهی این خوابها آنقدر زنده هستند که میمانم در خوابم یا بیداری. کابوسهای من از سال ۷۲ شروع شد، درست پس از ماجرای تعطیلی ماهنامه همشهری، که مطلب داریوش کاردان را که من برایش کاریکاتور کشیده بودم عامل توقیف نشریه شد.
بسیاری از کابوسها بعد از جلسات پرسش و پاسخ! هنوز با من مانده است. جالبتر اینکه بهترین خواب عمرم را در بند ۲۰۹ تجربه کردم، بدون کابوس!
نکته بد بعضی از این کابوسها هم احساس خفگی شدید است، که یک بار مرا اورژانسی کرد(همان سال ۷۲). وقتی با یک روانشناس در این باره صحبت میکردم، میگفت به نمونههای بسیاری از این دست بر خوررده که پس از گذراندن دوره ای پر تنش تا مدتها خواب راحت نداشتهاند.
وقتی یکی از دوستانم از زندان آزاد شده بود، پیشنهاد دادم که حتما نزد یک روانشناس بالینی برود و به نوعی تحت کنترل باشد. علتش هم همین تجربه خودم و چند نفر دیگری بود که میشناختم.
ماجرا اصلا هم چیزی نیست که بخواهی قایم کنی، فقط خیلیها جراتش را ندارند.
تاثیر منفی این دوران هم در زندگی آدم کم نیست. هم روز آدم خراب میشود و هم رابطه با همسر و همکار بدتر و بدتر میشود.
پیشنهاد میکنم مجموعه "کابوس" مانا نیستانی را هم ببینید. شاید به نکتهای دست پیدا کنید!