میدانید، ما روزنامهنگارها با مبارزان سیاسی فرق داریم. ممکن است است یک مبارز سیاسی روزنامهنگار شود، ولی ما طاقت خیلی چیزها را نداشتهایم...انسانهایی هستیم بسیار عادیتر از عادی، و غمهایمان اندکی اغراقشدهتر است...امروز که مطلب حنیف را میخواندم یاد روزی افتادم سرم اندکی کبود شده بود، جیزی بیشتر از کبودی گنبد کبود...
در روزهايي كه از بد حادثه گرفتار آمده بودم و ساعاتي طولاني زير انواع فشارها براي پذيرفتن كارهاي نكرده بودم، هر شب به خداي خود شكايت ميبردم كه چرا مرا اينچنين تحت آزمون قرار دادهاست، آزموني كه هيچ گاه در مخيلهام نيز جايي نداشت...
ادامه