سالهای سال غم من این بود که نمیتوان به خاتمی پرداخت. انگار طلسم شده بود و نمیگذاشتند اشکالاتش را روآورش کنی. حضور خبرنگاران همکار در بولتن ریاستجمهوری باعث می شد تا در روزنامه ها هم مراقب تو باشند که مطلبی یا طرحی از تو درج نشود که دل محبوب دو عالم را به درد آورد.
همه انتقادهای این چند ساله سردبیران و صاحبان نشریات به مرتضوی بود که مانع درج بسیاری از خبرها می شد، یا از شورای امنیت ملی شاکی بودند بابت ممنوعیتهای گاه و بیگاه... ولی خودشان نمی گذاشتند مطلبی در نقد خاتمی چاپ شود:" نباید او را تضعیف کرد"، "جناح مقابل که علیه اوست، چرا ما به آنها کمک کنیم" ، "خاتمی آمده تا بار ما را به دوش بکشد، جرا بارش را سنگینتر میکنی" و ....
این روند هنوز هم عادت بسیاری از کسانی است که در بولتن قلم زدهاند یا در شوراهای سردبیری روزنامههای مشارکتی یا سازمان مجاهدینی بودهاند.
از نظر من، بزرگترین خطای خاتمی در حوزه خبری داخلی، پذیرفتن این نگاه و این روند اطلاعرسانی کاذب در زیر عبای خودش بوده است. فردا تیم بولتن سازان ریاست جمهوری را از "نهاد:" بیرون میاندازند و جماعتی که فقط عادت داشتند خبرهای کانالیزه شده را برای خاتمی تهیه کنند، از کار بیکار. حالا فردا پسفردا پورعزیزی پست سفارت می گیرد، ولی بچههایی که دچار عارضه "خاتمیمالی" شده اند، چه کار خواهند کرد؟