یکی از مشکلات بزرگ ما روزنامهنگاران، عدم پایبندیمان به اخلاق مطبوعاتی است. از خود من گرفته که ممکن است برای گرفتن حال همکاری، چنان بر او بتازم که از عمرش سیر شود، تا کسانی که به بهایی اندک، تمام داشته خودشان را بر باد میدهند و چونان آگهی بگیران و دلالان قلم را در خدمت هر خریداری به کار می بندند.
این مساله به راحتی قابل تفسیر نیست، چرا که ممکن است گاهی ناخواسته مقابل کسانی کوتاه بیاییم که در جای دیگر با ما حساب و کتاب دارند. این کوتاه آمدن یا به خاطر خودمان است یا به خاطر همکاران دیگرمان که ممکن است از نان خوردن بیافتند. کمتر روزنامهنگاری را سراغ دارم که دچار این بلیه شده و محکوم به خودسانسوری نشده باشد. این عیب بزرگ کار من و دهها تن از همکارانم بوده است.
از سوی دیگر، سلام و احوالپرسی بعضی صاحبان قدرت با شما مانع از برخورد عادلانهتان با مسائل میشود. هر چقدر سطح کارتان بالاتر می رود، ارتباطتان با وزرا و وکلا هم بیشتر می شود. به ناگهان مشاور فلان سازمان دولتی یا وزارتخانه می شوید. دلتان خوش است که شما را برای خدمت به کشور جذب کردهاند. چند وقت بعد که تصادفا مطلبی انتقادی در باب یکی از دوستان رئیس جدید مینویسید، باورتان خواهد شد که در چه چمبرهای گرفتارتان کرده اند. تلفن پشت تلفن، تهدید محترمانه پشت سر هم و...
فکر می کنید آزادید؟ نه! چنان گرفتارتان کرده اند که نگو و نپرس! روزی برای آزادی قلم می زدید، و حالا خودتان آزادی تان را از بین برده اید. راحت ترین کار قبول نکردن سمت است، ولی وقتی کارتان را از دست داده اید، و روزنامه ای باقی نمانده، جواب نان خورها رأ چگونه می دهید؟
گاهی وقت ها که با بی رحمی به همکارانم حمله می کنم، یادم می رود شرایط شان را هم در نظر بگیرم. نمی توان یک طرفه به قاضی رفت، ولی مگر ما ناممان را چگونه بدست آوردهایم( اگر ادعا میکنیم که نامی هم داریم)؟ با قرارداد بستن یا با کار عاشقانه کردن( یا حتی بلند پروازی ریسکی شهرت طلبانه!). اگر می خواستیم صرفا برای نان کار کنیم که آگهی بگیر می شدیم، یا دلال.
قرار گرفتن در کوران انتخابات، تجربه عجیبی است. باید لمس کنید تا ببینید چه می گویم. پول هایی که جابجا می شود، سهم خواهی ها، ادعاها و...در نهایت روزهای بعد از شکست چنان حالی به آدم دست میدهد که درکش دشوار است.
اگر مراقب نباشیم، خودمان قاتل اعتبار خودمان هستیم. یادمان باشد ادعای بیخودی نکنیم! نوشته ها وقتی ثبت می شود، دیگر امکان سانسورشان نیست. ثبت است بر جریده عالم ... اگر اهل معذرت خواهی هم نیستیم، دیگر بدتر!
وقتی با اطمینان سخن از پیروزی نامزدی می زنیم، مواظب باشیم! در ایران زندگی می کنیم و یا برای ایرانیان می نویسیم، در سرزمین عجایب، هر چیزی امکان پذیر است! پس کرسی شعر نگوییم!
ادامه دارد