یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, August 18, 2005
توجیهی برای تمام فصول
یک بود یکی نبود. یک گروه اصلاح‌طلبی بود که مثل شیر بی یال و دم و اشکم، خاصیتی نداشت. این گروه داد می زد و فریاد می‌کرد که به من رای بدهید. ملت که هشت سال دیده بود این جماعت حتی توان بارور کردن مصنوعی خودش را هم ندارد، گفتند جمعش کن، یک جای دیگه پهنش کن.

البته واضح و مبرهن است که با شکست این جماعت لطیف، گروه خشن "اسلاح طلبان" حاکم می‌شود. و صد البته هم این دسته جدید وضعیت جدابی را به ارمغان خواهد آورد.

حالا گروه لطیف که مدعی ۲۲ میلیون را بود و فقط ۴ میلیون رای "کیفی" نصیبش شد، دارد می گوید: دیدید گفتیم، حالا که به ما رای ندادید، باید جور کابینه احمدی‌نژاد را بکشید.

صحت خواب! هشت سال فرصت داشتید فرهنگ سازی کنید، نیرو تربیت کنید، فرصت‌ها را به لجن نکشید و ...شما که از پس یک ماجرای بسیار ساده درون گروهی خرید و توزیع "لپ‌تاپ" با پول اهدایی ریاست جمهوری سابق بر نمی‌آیید، در صورت بردن انتخابات چطوری می خواستید با دولتی چندین بار ضعیف‌تر از دولت خاتمی، مقابل همین گردن کلفت‌ها بایستید؟ گیرم با معجزه دکتر معین را به کاخ ریاست جمهوری فرستاده بودید، می‌شود بگویید بعد از چند ماه کله پا می‌شد؟ فرق ماجرا این است که هزینه بیشتری می‌پرداختیم.

بله، از سال‌ها قبل باید منتظر چنین روزی می‌بودیم، ولی مثلا چه کسی می خواست با کدام قوت و استدلال جلوی جماعت قد علم کند؟ مثلا معین با پشتوانه مشارکتی که اعتماد عمومی را از دست داده؟ یا با پشتوانه پیرمردهای کم خاصیت شده نهضت آزادی؟

اگر هوش و ذکاوتی داشتید، بعد از رد صلاحیت دکتر معین بازی را دست می گرفتید نه آنکه بازیچه می شدید. شما حتی محاسبه نکرده بودید که کروبی از شما جلو می افتد. اگر اندکی پایمردی را به خاتمی تزریق می کردید، الآن ناراحت نبودید که وای، اگر تحریم صورت نمی گرفت، الآن وزیر ارشاد فلانی بود، وزیر کشور بهمانی...

به نظر من تحریم نتوانست موفق باشد، چرا که وظیفه شناسی بسیاری از کسانی که رای دادن را وظیفه خود می دانستند، مانع می شد. حتی وقتی به هیچ‌کدام از نامزدها اعتماد نمى‌کنند، آش همان است و کاسه همان.

از طرف دیگر، مشارکت هم شکست بدی خورد، و جالب آنکه رهبران مشارکت حرف‌های عباس عبدی را قبل از انتخابات به هسته‌های مبارکشان هم نگرفتند. انگاری تاریخ مصرف او تمام شده بود...

از حالا تا ابد، باید این بحث خفن را دنبال کنیم که اگر خاله جان بنده کروموزوم Y داشت، الآن من یک فقره دایی داشتم که می‌توانستم با دخترش اندکی رفاقت هم بکنم...زرشک!