همیشه باید تاسف بخوری که اگر مصدق چنین کرده بود و چنان، اگر آدمهای دور برش کارخرابی نکرده بودند و اگر کاشانی رگ انگلیسیاش گل نمی کرد، دموکراسی خیلی زودتر وارد ایران شده بود.
برایم این سوال مطرح است که در آن زمان، سطح سواد مردم ایران تا چه حدی بوده و به چه میزان امکان شک کردن در مزخرفاتی که در گوششان میکردند را داشتهاند؟ شاه در اندیشه و نگاه ما سایه خدا بود و خیلیها حتی در فکرشان نمی توانستند به سایه خدا جسارت کنند، چه برسد به برکناری او از قدرت.
آیا با این پتانسیل، مصدق میتوانست نهضتی که بایستی بر پایه فهم و درک پذیرفته میشد را راهبری کند؟
الآن سالها گذشته است و هر کسی یک طرف ماجرا را مقصر میداند، ولی جهل و بیسوادی و بیتحلیلی چه تاثیری میتوانسته داشته باشد؟
نمیدانم!