شاید این شعار
مارتین لوتر کینگ تکان دهندهترین صحبت آرامبخش نیمه دوم قرن بیستم باشد. یک رویا داشت، رویای برابری...
زندگی بدون آرزو و رویا زندگی نیست. اگر هدف بزرگی نداشته باشی، در همان منجلاب خودت دست و پا خواهی زد. چه غلط و چه درست، من محافظهکاران را آدمهایی میدانم که نه تنها رویایی نیستند، بلکه رویای دیگران را در نطفه خفه می کنند.
رویای شیرین جامعه مدنی، رویای دموکراسی، رویای آزادی بیان، رویای جامعه شاد، رویای عشق و... همه در این سالها به کابوس تبدیل شد.
چرا از داشتن رویا محروم باشیم؟ چرا نمی خواهیم در سرزمین رویاهایمان زندگی کنیم؟ چرا خودمان مانع تحقق رویاهایمان می شویم؟
همه چیز ما را میتوانند نصیب خود کنند، ولی رویاهایمان را نه! کابوسهایمان را به آنها خواهیم بخشید...