راستش امروز که در باره پدرخواندهها مینوشتم، یادم آمد که لا اقل در کل نشریاتی که بعد از دوم خرداد قلم میزدم، شرایط جالبی حاکم بود که کمتر به آن پرداخته شده است.
گرچه یک بار خواستم خاطراتم را بازنویسی کنم، ولی فشار عصبی آن کار بر خلاف خیال من بیش از حد تحملم بود. شاید وقتی دیگر...
دوران همشهری
سال ۱۳۷۱ دنبال کار میگشتم، چون پدرم میخواست مجبورم کند که به شیراز برگردم و برای رشته آبشناسی در فوق لیسانس آماده شوم، و چون این خواست من نبود، نرفتم، در نتیجه در ترمهای آخر دوره لیسانس از پول خبری نبود. حقوق گلآقا هم کفاف زندگی مرا نمیداد. داور به مجله همشهری رفته بود و من و چند نفری از بچههای گلآقا را هم با خود برد. البته میدانستم صابری مخالفت خواهد کرد. چند نفری از بچهها بعد از مدتی از مجله جدا شدند و فقط با گلآقا کار کردند. ولی چون صابری نمیتوانست حقوق بیشتری به من بدهد و شرایط مرا هم میدانست، مخالفتی نکرد، ولی دیگر کارهایم پشت جلد ماهنامه چاپ نشد.
نبوی با جماعت شهرداری طرح روزنامه را میریخت، من و چند نفر دیگر هم هر از گاهی همراهش به ساختمان شماره ده کوچه تندیس می رفتیم و کمکاش میکردیم. قرار بود از تعدادی از کاریکاتوریستهای قدیمی دعوت کند، من هم کنارشان کار یاد میگرفتم و در همشهری تجربه بیشتری کسب میکردم. با آمدن خسروجردی به روزنامه برای طراحی لوگو، او دوستانش در حوزه هنری را معرفی کرد که عضو گروه کاسنی بودند. آنها هم ستون نگاه را راه انداکتند. برایم تلخ بود، ولی میدانستم که با یک سال تجربه کاری نمیتوان در روزنامه به جایی رسید.
همزمان که با ماهنامه همشهری کار میکردم، برای امتحان فوق لیسانس هم آماده میشدم. وقتی روزنامه راه افتاد، روزی برای دیدن داور نزدش رفتم، و او مرا با بچههای گروه کاریکاتور آشنا کرد. افشین سبوکی، علی جهانشاهی، اسد بیناخواهی و مسوول گروه، علی مریخی. کم کم با بچههای خوب و هنرمند گروه رفیق شدم و در بهار ۷۲ علی مریخی از من خواست برای روزنامه تصویرسازی کنم، منتهی از ترس صابری با امضا مستعار این کار را کردم. تعداد کارهایم برای روزنامه زیاد میشد تا اینکه در شهریور ۷۲، ماهنامه همشهری به بهانه مطلب طنز داریوش کاردان که کاریکاتورش را هم من کشیده بود، توقیف شد. از آن تاریخ کاریکاتورهایم را با اجازه صابری با امضای خودم در روزنامه همشهری چاپ کردم.
در سال ۷۴ قبل از انتخابات مجلس پنجم، جو همشهری کم کم از حالت محافظهکارانه و نسبتا غیر سیاسیاش خارج شد و عملا تمایل زیادی به گروه تازه تاسیس کارگزاران نشان داد. این مساله در سال ۷۵ تشدید شد و در اواخر سال میشد نگرانی بیش از حد عطریانفر، سردبیر روزنامه را از به قدرت رسیدن ناطق دید.
ادامه دارد