یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, September 08, 2005
دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامه‌های اصلاح‌طلب-۱۰

بی‌برنامه‌گی اوایل کار روزنامه به خاطر این بود که سیادتان مدیر مالی روزنامه فقط با عمله و کارگر ساختمانی و مشتری‌های ساختمان‌هایش طرف بود. فائزه هم می‌خواست روزنامه‌اش کم نیاورد. فکر خوبی داشت، آنهم تربیت تعدادی روزنامه‌نگار زن بوسیله چند نفر از باتجربه‌های مطبوعات کشور بود. تعدادی از دانشجویان و فارغ‌التحصیل‌های روزنامه‌نگاری آمدند و فرم پر کردند. فائزه خودش با اکثرشان مصاحبه کرد. چند نفری هم آمدند که معلوم نبود به کدام کار می‌خورند، و یکی از آنها که اوائل منشی روزنامه شد، بعدا عکاسی بسیار توانا در سطح بین‌المللی گردید: نیوشا توکلیان.

بعضی از بعد از ظهرها گروهی از روزنامه‌نگاران قدیمی و مطرح به روزنامه می‌آمدند و با فائزه جلسه می گذاشتند. آنهم فکر جالبی بود که او بتواند از مشورت آدم‌های صاحب نام بهره بگیرد. نکته همین بود که او اصلا ادعا نداشت، و می‌خواست یاد بگیرد. چیزی که اکثر سردبیران مطبوعات ما از آن غافل مانده بودند.

مشکل بزرگ آن بود که برای روزنامه‌ای که حد اکثر گنجایش ۳۰ نفر تحریریه را داشت، چند برابرش نیرو جمع کرده بود. و حالا چه کسی می‌خواست پول این جماعت را بدهد؟ آدم‌های آبروداری را دعوت کرده بودند و نمی دانتسند پولشان را از کجا بدهند. مهندس سیادتان هم فکر می‌کرد هر روزی که دیرتر حقوق بچه‌ها را بدهد،سود بیشتری نصیب روزنامه، خودش و شرکایش خواهد شد. همسر جوانش دائم در حیاط روزنامه مشغول معامله با موبایلش بود. معاملاتی چند ده میلیون تومانی،جلوی روزنامه‌نگارانی که مدت‌ها حقوق دریافت نکرده بودند.

مشکل بزرگ‌تری هم بود. عدم هماهنگی سردبیری با مدیریت مالی بر سر حقوق ثابت دبیران، که به نحو عجیبی تعیین شده بود و نابرابری موجود اختالافاتی را میان دبیران رقم زد.

این اختلافات به آنجا منتهی شد که در ماه رمضان آن سال، بعد از جلسه شورای سردبیری، یکی از دبیران سرویس با فحش و ناسزا به دبیر تحریریه حمله کرد و کاسه شله زرد را توی صورت او زد. صحنه‌ای که انتظارش را در مطبوعات نداری. فحش‌هایی که در چاله میدان نمی توانستی بشنوی. جالب‌تر آن بود که در جلسه رسیدگی به این اتفاق، دو نفر از دبیران سرویس به دلیل مشکلی که با دبیر تحریریه داشتند، می‌خواستند ماجرا را جور دیگری به فائزه منتقل کنند. به همین راحتی! انگار دبیر تحریریه خودش را به سمت کاسه شله زرد پرتاب کرده...

دادگاه روزنامه زن
در اواخر تابستان ۷۷، گروهی ناشناس به عبد‌الله نوری و مهاجرانی حمله بردند و می‌خواستند نوری را بکشند. هیچ‌کس جرات نداشت اسامی ضاربین را رو کند، ولی روزنامه زن به نقل از شاهدی انگشت اشاره را به سوی سردار نقدی برد. کاری بسیار خطرناک در فضای آن روزهای کشور.

نقدی شکایت کرد و مدتی بعد فائزه به دادگاه احضار شد. قبل از دادگاه روزنامه زن، مدیر مسوول مجله جامعه سالم محاکمه می‌شد و شیرین عبادی وکیل مدافع او بود. برایم جالب بود نحوه کار عبادی را از نزدیک ببینم، جون فقط نوشته‌هایش را خوانده بودم.

در جلسه اول دادگاه حضور محسنی اژه‌ای اندکی رنگ را از رخسار بعضی از ما پراند. بعد از دادگاه کرباسچی اهساس بسیار بدی نسبت به او داشتیم و وقتی ماجرای شکنجه شهرداران مطرح شد، این احساس بد فزونی یافت، و از آن بدتر وقتی ماموران سردار نقدی عامل بازجویی شهرداران بودند، و رئیس دادگاه کرباسچی هم در جلسه محاکمه روزنامه زن که شاکی اش نقدی بود شرکت می کرد، این محاکمه معنای خاصی داشت.

از شانس من، محسنی اژه‌ای درست کنار من نشست. اصلا احساس خوبی نبود!
ادامه دارد