اگر درست خاطرم مانده باشد، دادگاه روزنامه به جلسه دوم هم کشید و سردار نقدی خودش نیامد ولی بر اساس ادعایش همان روز ماجرای حمله به نوری در کانه مهمان داشته، و چهار تا شاهد فرستاده بود دادگاه...چه نمایش با مزهای! جای شما خالی! اولا شاهدها را از بیرون دادگاه نیاوردند ، بلکه در همان دادگاه نشسته بودند همه مذاکرات را می شنیدند. وکیل روزنامه هم گیری اساسی به خطاهای شاهدان داد و اصلا ماجرا به ضرر نقدی شد، و به عبارتی به نفع علیزاده طباطبایی که با این حرکت به عنوان کسی که شاهد روزنامه زن بود، وارد کارگزاران و نهایتا شورای شهر شد. یک بازی سیاسی پیچیده...
دیدن قیافه عسگر اولادی با آن شکم جذابش هم از نکات بامزه دادگاه روزنامه زن بود.
در جلسه بعد از ظهر روزنامه، تلفن فائزه زنگ زد، و مرتضوی پشت خط بود. حکم به دو هفته تعطیلی داده بود.
آن روزها بعد از تعطیلی روزنامه جامعه، همه ما از تعطیل شدن دائمی می ترسیدیم...
قتلهای زنجیرهای
در آذر ۷۷، ظرف مدتی کوتاه چند نفر از دگر اندیشان کشته شدند. کاملیا با خودش لیستی آورد که می گفت از منابعی در خارج از کشور گرفته، و در آن لیست اسم بیش از ۱۸۰ نفر بود. می گفتند قرار است یکی یکی همه را سر به نیست کنند. وقتی در برنامه چراغ، حسینیان مقتولان را ناصبی خواند و به عبارتی مستحق کشته شدن، فشار بر صدا و سیما زیاد شد.
یکی از شبهای بعد از برنامه چراغ، ساعت ها در باره کار لاریجانی فکر کردم و طرح کشیدم، تا آنکه به سوژهای رسیدم که می شد هم جواد را زد و هم علی لاریجانی را: "ما دو تا داداشیم، مثل مداد تراشیم، هر جا میریم ..." کاریکاتور شدیدا گرفت، و البته با اعتراضهای زیادی هم روبرو شد. علی لاریجانی رفته بود پیش هاشمی و گلایه شدیدی کرده بود. فائزه ماجرا را با خنده برایم گفت! چندی بعد در دفتر خرداد عبدالله نوری را دیدم و کلی در باره آن کاریکاتور بحث کرد...
صابری ناراحت شده بود و در گلآقا به چاپ آن کار محترمانه اعتراض کرد.
ادامه دارد