فضای روزنآمه آفتاب امروز از نظر نسبت زن به مرد، متعادلتر از خیلی روزنامههای دیگر بود. گرچه سرویس کاریکاتور کاملا مردانه محسوب می شد، ولی سرویسهای اجتماعی، حوادث،فرهنگی-هنری، سیاسی از این بابت توازن داشتند. فضای آفتاب هم بر خلاف روزنامه زن، طوری بود که کیفیت کار خبرنگار در درجه اول برای سردبیر مهم بود تا بقیه چیزها.
بعضی از این همکاران تا سال های بعد هم در روزنامههای وابسته به این گروه همراه هم بودند. در سرویش فرهنگی هنری، می شد کارکرد مثبت خواهران دوقلو از دو پدر و مادر!زهرا مشتاق و زهرا حاجمحمدی را دید. این دو آنقدر به هم وابسته بودند که حد ندارد! و در کارشان هم آنقدر جدی که نظیرشان کمتر دیده می شد. سپیده زرینپناه که البته دائما با حجتی دعوایش می شد، و بدون شک یکی از حرفهای ترینها در حوزه کتاب بود.
بعضی از بچههای روزنامه هم بین صبح امروز و آفتاب امروز بالانس می زدند. مهتاب رحیمی که در روزنامه زن همکارم بود، گرچه صبح امروزی محسوب می شد، ولی ساعت کارش با ما همزمان بود و همیشه همدیگر را می دیدیم.
شادی صدر البته بیشتر صبح امروزی محسوب میشد، شادی در ماهنامه همشهری همکارم بود، و بدون شک یکی از زبل ترینهای روزنامهنگاری ایران است.
فرناز قاضیزاده هم مدتی همکارمان بود که گمانم به خاطر فشار کار عصر آزادگان کمتر کمتر میآمد.
آفتاب امروز لطیفتر از صبح امروز در می آمد، و شاید دلیلش هم ترکیب جنسیتیاش بود! صبح امروز شاید نسخه اصلاحطلب کیهان بود، سیخکی، تهدید کننده و گستاخ، ولی آفتاب نه، در آن فضا هم مردم دنبال هیجان بیشتری بودند، و به همین دلیل تیراژ روزنامه ای که بار اجتماعیاش بیشتر بود، هیچگاه به پای صبح امروز نرسید.
جلسات پنجشنبهها
یکی از خاطرات خوب آن سال ، جمع شدن دور هم در پنجشنبهها بود، البته این عادت دوام چندانی نداشت، ولی در مجموع فکر خوبی پشتوانه اش بود. در یکی از آن جلسات، مسعود کیمیایی مهمانمان شد. درست بعد از ماجرای رو شدن رابطهاش با سعید امامی...
ادامه دارد