اخبار اقتصادی
یک روز داور زنگ زد و گفت که سحرخیز میخواهد روزنامهای راه بیاندازد وهم ستون طنز میخواهد هم کاریکاتور. من باهاش صحبت کردم، و برو ببینش.
من هم رفتم و او را دیدم. قبلا هم دیده بودمش، شخصیت پر شر وشوری داشت، و اندکی هم بازاری مسلک بود. از شجاعتش خوشم میآمد، بخصوص بعد از مجوزی که به روزنامه زن داد تا ویژهنامهای بعد از تعطیل شدنش چاپ کند.
مشکل بزرگ سحرخیز این بود که میخواست کاریکاتورها، بیش از حد ایده خودش باشد، تا ایده کاریکاتوریست. در دوران چند ماهه کار در اخبار اقتصادی از آثار بعضی از کاریکاتوریستها در روزنامه استفاده کردیم، و بعضیها هم که شاید مدتها بود کاری جدی نکرده بودند همکار ما شدند. اخبار اقتصادی چیزی بود بین روزنامهای سیاسی و اقصادی، و کمی در این بین بلاتکلیف بود. سحرخیز به هر صورت میخواست جایگاه خودش را در عالم غیر دولتی پیدا کند.
اخبار اقتصادی با عصر آزادگان هم ساختمان بود و تقریبا در بسیاری از فضاها شریک. به همین دلیل میتوانستی فضای پرتلاش جدابی را ببینی که لایههای مختلفی داشت. این لایهها را گاهی میتوانستی بشکافی، و گاهی سعی میکردی از آنها دوری کنی. با خیلی از بر و بچهها آنجا آشنا بودم، ولی خیلیها را هم نمی شناختم، بخصوص بچههایی که از جامعه آمده بودند.
مهدی عباسی که دبیر تحریریه روزنامه زن بود، اینجا مدیر تحریریه اخبار اقتصادی شد و به خاطر رابطه خوبی که با سحرخیز از دوران خبرگزاری داشت، میزان تنش به حد اقل می رسید.
یکی از شانسهای من در آنجا دیدار هر روز با علی اکبر قاضیزاده بود. او را از دوران گل آقا میشناختم، زمانی که هر هفته یا هر ماه به گلآقا سر می زد. از او بسیار آموختم، و مدرسی بود که حتی در دوران کار حرفهای هم آموزشت می داد، بدون آنکه حس کنی. راستش کار کردن با این جور آدمها خوششانسی می خواهد. دلم میخواست کار کردن با قندی را هم تجربه کنم که متاسفانه هیچ وقت جور نشد.
یکی از نکات بامزه کار دراخبار اقتصادی، تداخل صفحهبندی اش با عصر آزادگان بود، و معمولا با اخم و تخم و ابروهای در هم کشیده کار را جلو میبردیم! مدتی طول کشید تا بتوانیم کنار بیاییم. من فقط مسوول یک کاریکاتور ساده در صفحه سوم بودم، ولی پدر صفحهبند را در می آوردم تا پدر کاریکاتور را در نیاورد، و همین وقتگیر بود. اعصاب بچههای عصر هم گاهی از دست این وقت تلفکردنهای من خرد و خمیرو خمیر می شد.
ادامه دارد