راه انداختن انتشارات جامعه ایرانیان
روزی سحرخیز مرا صدا کرد و گفت نظرت درباره چاپ کتابی پیرامون آزادی مطبوعات چیست؟ گفتم خیلی فکر خوبیه. گفت پس بنشینیم در باره اش صحبت کنیم. قرار را گذاشتیم و در روز موعود، خانمی آمد به نام محبوبه عباسقلیزاده که فهمیدم شریک سحرخیز است در انتشاراتی که به تازگی راه انداختهاند. این انتشارات جدید شاخه نشر روزنامه محسوب میشد. با داور، عماد باقی و محمد قوچانی هم صحبت کرده بودند، همینطور با چند نفر دیگر.
برایم چک و چانه زدن خانم عباسقلیزاده جالب بود. بازاریتر از او در این صنف ندیده بودم. هر چقدر برادران بهشتی در انتشارات روزنه آدم حسابی بودند، این یکی حالم را به هم زد. هم هزینه چاپ را بعدا کمتر کرد و هم هزینه لیتوگرافی، و نهایتا کتابی در آورد که گرانتر از کار انتشارات روزنه در آمد، و بحث برانگیزتر آنکه میزان تیراژ را به من دروغ گفت. نوشته بودند ۲۵۰۰، جاپ اول، ۲۵۰۰ چاپ دوم. بعدا فهمیدم چاپ اول ۵۰۰۰ تا بوده ...نهایتا هم سر مسائلی سحرخیز نتوانست همکاریاش را ادامه بدهد و از جامعه ایرانیان جدا شد.
وقتی کتاب چاپ شد، باید سهم بچههایی که کارشان در آن بود را میدادم. چون دیر پرداخت می کردند، از جیبم دادم، چون نمیخواستم ماجرای کار با ارشاد و کتاب ماه رمضانپور تکرار شود که پول ما را ندادند، و ما به بچهها بدهکار شده بودیم. آخر سر چند نفری را هم پیدا نکردم. چند ماه بعد یکی از دوستانم تصادفا در لسآنجلس کتاب را به قیمت ۱۲ دلار خریده بود، و شک کردم که چگونه به من میگویند کتاب فروش نرفته و تیراژ را غیر منطقی عنوان میکنند، و از طرف دیگر در آمریکای شمالی ۸-۹ برابر قیمت ایران به فروش میرسد؟ وقتی هم خودم در کانادا دیدم ۱۵ دلار دارند میفروشندش، تعجب کردم. بعدها یکی از دوستان که ماجرا را میدانست به من گفت که تیراژ از این هم فراتر بوده. و چون به صورت "ریزوگراف" جاپ کردهاند، هیچ چاپخانهای جز خودشان آمار چاپ را ندارد، باید دید روی جلد به چه تعداد در چاپخانه دیگری چاپ شده؟
از این جور شایعات در مورد سیستم مالی عصرآزادگان و اخبار اقتصادی زیاد میشنیدیم که اندکی هم میتوانست با واقعیت هماهنگ باشد. بعدها که روزنامهها تعطیل شدند و ماجرای بیمه تامین اجتماعی پیش آمد، شنیدم که اینها از حقوق بچههایشان بیمه را کسر کرده بودند، ولی چیزی به حساب تامین اجتماعی واریز نشده بود. یکی از مدیران تامین اجتماعی هم که با بعضی ازروزنامهنگاران آشنایی داشت، این موضوع را تایید کرد(گفتگوی شخصی در اداره بیمه-تابستان ۱۳۷۹).
وقتی هم بحث گرفتن مطالبات شد، می گفتند صبر کنید...تا روزی که ساختمان کل مجموعه را پلمب کردند، و گفتند میخواستیم ساختمان را بفروشیم و بدهیهایمان را بدهیم، ولی اموالمان را توقیف کردند!
بعدها هم که ساختمان از توقیف درآمد، خبری نشد که نشد.
در مجموع احساس من این بود که سحرخیز رابطهای با تیم شمس ندارد و آدم سالمی است. چون وقتی اخبار اقتصادی تعطیل شد، تا دینار آخر حقوق بچهها را داد...