مشترک بودن تحریریههای صبح امروز و آفتاب امروز بعد از ترور حجاریان فضای عجیبی ایجاد کرده بود. ما به هر صورت از دید ژنرالها، سربازان شطرنج بودیم و گاهی باید ابتکار عمل هم به خرج میدادیم. اتفاق بامزه این بود که حالا ستاری نه تنها به کارهای با شرح من ایراد نمیگرفت، بلکه خیلی راحت قبول میکرد که برای صبح امروز هم کاریکاتور بکشم. حتی اشرفی میآمد و تشویق میکرد که کاریکاتور برایشان بکشم، گرچه پیشنهاد خوبی بود، ولی سرویس کاریکاتور صبح امروز دست حسن کریمزاده و هادی زائریمقدم بود. با اینکه سال قبلش به ستاری پیشنهاد داده بودم که سیستم کاریکاتور روزنامه را کنتراتی از طرف شرکتی که داشتیم بر داریم و با گروه بزرگتری به صورت سندیکایی کار کنیم، ولی این اتفاق نیافتاده بود. اشرفی اطمینان داد که این مساله جدا از ارتباط آنها با سیستم است، و مزاحمتی برای آنها بوجود نخواهد آورد.
بعد از ترور حجاریان، کیهان در موقعیت عجیبی قرار گرفت و شروع کرد اشک ریختن برای سعید عزیز... من خیلی زورم گرفت، و فردی شبیه کاراکترهای قاتلین زنجیرهای را کشیدم که دارد برای سعید نامه فدایت شوم مینویسد. اگر فضای آن روز نبود، حتما در همان هفته خشتکم را روی سرم کشیده بودند.
تعطیلات عید آن سال عملا تعطیلی نبود. صبح امروز ومشارکت ویژهنامههای روزانه در می آوردند تا لج جناح راست را در آورند. موقع سال تحویل در محوطه بیمارستان سینا بودیم، و بعدش که داشتم میرفتم سمت صبح امروز که کاریکاتور روز اول را بدهم، عطریانفر با کورونای دودی اش ایستاد و سوارم کرد. گرچه خیلی دلم میخواست حالش را بگیرم، ولی کارش انسانی بود، سال تحویل هم بود و ...القصه، مرا کنار صبح امروز در میدان هفت تیر پیاده کرد و رفتم و کاریکاتورم را تحویل دادم. کاریکاتور تحویل بعد از سال تحویل---چه بیمزه!
آن روزها همه خبرها دور و اطراف پیدا کردن ضاربان میگشت. راستی ها که امیدوار بودند حجاریان زنده نماند، چون واقعا از سوی او احساس خطر میکردند. حتی بعضیهایشان را که میشناختم محکم میگفتند که کارش تمومه...
آن روزها فضای احساسی عجیبی حاکم بود، نمیدانستیم جماعت راست چه خوابی برایمان دیدهاند. هنوز کسی آثار نبود حجاریان را نمی دید. ستاری نگران بود. انگار میدانست هیچکس مثل حجاریان از پس آن گروه بر نخواهد آمد، و نیامد.
ادامه دارد