هنوز به پایان ماجرای روزنامه آفتاب امروز نرسیده بودم که دو عدد نامه برقی(همان ای میل خودمان) به دستم رسید، از طرف دو نفر از روزنامه نگاران زن بود، که تا زمانی که اجازه نداده اند، ریز مطالبی که نوشته اند را درج نخواهم کرد. مساله مهم آن است که بعد از ماجرای کتاب، ژیلا بنی یعقوب که اندکی در باره روند مافیایی سیستم صبح امروز نوشته بود، تا حدی از بسیاری مطبوعات وابسته به آن گروه طرد شد، کسی جرات انتقاد از پدرخوانده ها و سردبیران را ندارد، و ظاهرا بسیاری ترجیح می دهند سکوت کنند و به خاطر درگیر بودن انجمن صنفی در امور سیاسی همه چیز را به امان خدا بسپارند.
به گفته یکی از این همکاران، رواج روابط غیر حرفه ای در مطبوعات، بخصوص روزنامههای تازه شکل گرفته اقتصادی، از حالت نهفته دارد تبدیل به روالی عادی میشود. این مساله در ابعاد مختلفی قابل بحث است. چه در گرفتن آگهی، پورسانتاژ، جذب دختران خبرنگار فاقد کیفیت ژورنالیستی و واجد کیفیات فیزیکی و غیره.
چند سال پیش، میخواستم با همکاری چند نفر از بچههای سالم روزنامههای اقتصادی، از روال کار آگهیبازی بعضی سردبیران و دبیران سرویس سر در بیاورم. همان دبیرانی که مانع چاپ مطالبی در نقد خودروسازان می شدند. و جالب این بود که بعضی از ایشان در سالهای اولیه کارشان صاحب در آمدی میلیونی بودند، آنهم از روزنامههایی که میدانستیم حقوقشان برای گذران زندگی یک آدم مجرد کافی نیست. حالا اتفاق بامزه اینجاست که در چند ماه پایانی حضورم در انجمن صنفی، چند نامه از سوی یکی از همکاران یکی از روزنامههای اقتصادی به دستم رسید، و آن همکار محترم تمامی چم و خم سیستم را برایم بازگو کرد. در گفتگو با چند نفر دیگر، که زمانی با آن روزنامه همکاری کرده بودند، همه آن گفتهها تصدیق شد. دو نفر از دختران خبرنگار هم تایید کردند که سردبیر مورد نظر به آنها پیشنهادهای نامربوطی داده بود و به آن دلیل از روزنامه جدا شده بودند.
جالب بود که سردبیر روزنامه دختران جوان و خوشبر و رو را انتخاب میکرد و با حقوقی بسیار کم استخدام. بقیه در آمد این خبرنگاران جوان از طریق جذب آگهی میسر میشد. بسیاری از جوانترها برای کار در آن روزنامه سر ودست می شکستند، چون به منبعی تمام نشدنی از آگهیدهندهها دست مییافتند، و بعدها با همان ابزار، می توانستند به راحتی جذب روزنامههای دیگر شوند، چون صاحبان مطبوعات از خبرنگاران زرنگ خوششان میآید! بعدا در روزنامههای دیگر دیدم که چگونه مدیر فلان وزارتخانه میتواند اخبار مورد نظرش را در مطبوعات مورد نظر و حتی مخالف به چاپ برساند و اخبار انتقادی راهی سطل زباله شود. فقط کمی خرج دارد.
در این بازار مکاره، هر کسی دنبال چیزی است. حالا برای دستیابی به آن چیز، از خیلی چیزها میگذریم، ولی یادمان میرود که با چه هدفی وارد مطبوعات شده ایم. امروز، در حالی که روزنامههای سیاسی دوام چندانی ندارند، بسیاری به انتشار روزنامههای اقتصادی روی آوردهاند، و روابط عمومیها میدانند چگونه با بودجه در اختیارشان، هم روسای شرکتها و وزارتخانهها را راضی کنند، هم جیب خودشان را پر پول(سهم ویژه بابت آگهی دادن) و هم مردم را از اخبار و رویدادهای واقعی اقتصادی دور نگه دارند.
اگر درسالهای گذشته، دو سه نفر انگشت نما بودند و در محافل مطبوعاتی در موردشان صحبت می شد(خاله زنکی یا عمو مردکی) الآن از آمار مردان سو استفاده گرو زنان سو استفاده گر و سو استفاده شونده از بیست نفر گذشته است. به هیچ وجه هم کاری ندارم که سبک نوشتاری ام چه اشکالی دارد، فرمش ضد فمینیست است یا نیست، و ...بحث من سر یک حرف است. آیا این ارتباطات خلاف
میثاقنامه معروفی که ظاهرا همه میخواهیم به آن پایبند باشیم هست، یه نه؟
اتفاقا به یک بند این میثاقنامه خیلی احترام میگذارم و به آن پایبند خواهم بود: احترام به حیثیت شخصی و حریم خصوصی افراد، خودداری از توهین، تهمت افترا نسبت به اشخاص، حمایت خاص از حقوق زنان، کودکان و...
و باز تاکید میکنم، موارد ذکر شده در خاطرات به هیچ وجه حوزه خصوصی نبوده و در ارتباط با محل کار و فعالیت حرفهای افراد تعریف شده است. اگر هم سبک نوشتاریام تند است، قصدم اهانت نبوده و نیست. از طرف دیگر، در صورتی که کسی احساس میکند به او اتهامی بسته شده، تکذیبیهاش را به طور کامل در اینجا درج خواهم کرد، گرچه وبلاگ فارغ از قوانین مطبوعاتی است.
نامههای این دو همکار، مرا مطمئن کرد که باید نوشت، و باید به ریشهیابیاش کرد. بشدت با کسانی که مبلغ استفاده از آلات تناسلی برای ارتقا حرفهای مجاز هستند مخالفم و معتقدم کسانی که در محیطهای مطبوعاتی، نسبی گرایی اخلاقی را به این نحو توسعه دادند تا امکان سو استفاده بیشتری فراهم شود، باید پاسخگو باشند. حالا ذکر مثال مستند در مورد نمونههای حداقلی چند سال پیش بعضیها را ناراحت کرده، به مثالهایی که آیندگان از امروز مطبوعات خواهند زد فکر کنید!
متاسفانه در ویژهنامههای چند تا از روزنامهها هم چنین وضعی بوجود آمده است.
مطمئنا کسی از زبان آن سو استفاده کنندگان و زبانبازی شان گلایه نخواهد کرد. چون آنانی که من می شناسم، با زبانشان دهها جنس مخالف را فریفتهاند و خواهند فریفت. ترجیح میدهم صدای اعتراض خیلی از دوستانم را بشنوم، ولی بعدا به خاطر مطرح نکردن همین مساله به ظاهر جزیی پشیمان شوم و خون دل بخورم.