دیروز نوشته
مهدی جامی را میخواندم. خیلی به دلم نشست. راستش از همان اول دوستداشتم همه نوشتهها و کاریکاتورهای مطبوعاتی که میخوانم و میبینم، بدون تکلف باشد. فارغ از آنکه در باره کار به ظاهر ساده ولی دلنشین فرید نوشته بود، به نکاتی اشاره کرده که به نظرم حد اقل در همین روزگار معاصر کارکردهای فراوانی دارد.
یکی از عواملی که جنبشهای اصلاحطلبانه را می تواند به جلو ببرد، بیان ساده مفاهیم سخت است. در عوض آن چیزی که باعث دوری مردمان از روشنفکران شده، بیان پیچیده مسائل ساده است!
روشنفکری که طرز بیانش متکلف است و نمی تواند مخاطب پیدا کند، شمعی است که فقط می سوزد و آب می شود ولی نورش مسیر کسی را روشن نخواهد کرد.
یکی از بحثهای همیشگی من با دوستان کاریکاتوریستم هم همین بوده است. کشیدن کاریکاتور پیچیده به ظاهر سخت است، ولی چند در صد مردم آن را خواهند فهمید؟ اگر بتوان مفهومی پیچیده را با بیانی ساده که مردم را به فکر وا میدارد، مطرح کرد، نتیجهاش بسیار فراتر از حد انتظار خواهد بود.
-----
دیروز که مطلب درگیری هستهای را مینوشتم، آنقدر خندیدم که اصلا خوابم نبرد! در نتیجه در ۴۸ ساعت گذشته تنها ۳ ساعت خوابیدهام و الآن دارم بیهوش میشوم. از نظرات خوانندگان هم بشدت لذت بردم، بخصوص آنها که برای آدم تعیین تکلیف می کنند که چه بگویم و چه نگویم و چگونه باید باشم و چگونه نباید باشم و ...
انگار بعضیها فراموش کرده اند که وبلاگ احتمالا جایی است که تکلف آدمی به حداقل میرسد! وقتی کسی با آدم شوخی ناموسی!(در باب مسائل هستهای) میکند، باید منتظر شبیخون هم باشد دیگر، پس خیلی به دل نگیرید...اگر همه مشکلات دنیا را اینجوری حل می کردند، این همه نگرانی بوجود نمیآمد که! مثلا الآن فمینیست جماعت شدهاند شورای حکام و دارند در باب غنیسازی هستهای اظهار نظر می کنند... خب ما هم یک کمی اذیتشان می کنیم دیگر!