مرگ دوران
اسفند ماه ۷۹ همه اش میشنیدیم که با راه افتادن "نوروز" در دوران را تخته خواهند کرد، و با سرعتی که نوروز داشت نیرو میگرفت، اینحس تقویت میشد.
روزی در اواخر اسفند با چند تا از همکاران تصمیم گرفتیم یک نهار حسابی بخوریم. جای شما خالی رفتیم چلوکبابی البرز. واویلا! عجب کبابی! راستش ته دلمان بود که به خاطر چند ماه کار موفق دوران به دلیلی دلی از عزا در آوریم. این کباب هم به همان علت بود!البته بعضی از بچهها نیامدند(خسیسها!). من و روزبه بوالهری هم آنقدر در خوردن رقابت داشتیم که احتمالا کمی زیادتر از بقیه سفارش داده بودیم. گمانم دو ساعتی نشستیم و خندیدیم و گفتیم و شنیدیم. به روزنامه که برگشتیم یکی از بچهها در باره شایعه توقیف "پیام امروز" چیزی گفت. ظاهرا دری نجفآبادی از یکی از مطالب شاکی شده بود. احتمالا مطلبی در باره قتلهای زنجیرهای.
آن روزها داشتیم شماره ویژه عید را می بستیم. یک کمی شیطنت جان میداد برای خنداندن خوانندگان.
چهارشنبه سوری سال ۷۹ هم برای خودش ماجرایی داشت. تهران به حالت نیمه تعطیل در آمده بود و همهاش از همه جای شهر صدای ترقه میآمد.
آن روزها هم ساختمان جدید مجلس را میخواستند افتتاح کنند، که شبیه اهرام ثلاثه بود!
خلاصه، به هر دو موضوع گیر دادم، و خب، برای من هم لذتی بیشتر از گیر دادن وجود نداشت.
یکی از بچههای مشارکتی از من پرسید که آیا به نوروز خواهم رفت؟ گفتم که من فقط برای کیهان و جمهوری اسلامی و رسالت و جوان کار نخواهم کرد! پس چه اشکالی دارد؟ البته میدانستم که مسوول سرویس طرح نوروز هادی حیدری همکار قدیمیام خواهد بود.
شماره ویژه را هم کار کردیم، و نهایتا با شادی راهی خانههایمان شدیم.
یکشنبه ۲۸ اسفند ۷۹، خبر رسید که دوران امروز را همزمان با پیام امروز بسته اند. آخر شب تلفنهای همدیگر را میگرفتیم وسعی میکردیم از اصل ماجرا خبردار شویم.
از این بدتر نمیشد. شب عید و از دست دادن یک کار دیگر. البته خدا روزی رسان است و همیشه بوده، ولی آخر چرا این همه نان ما را میبریدند؟ زورشان به خاتمی نمیرسید، میزدند پای ما را می شکستند(در مثل مناقشه نیست! ولی به قول معروف زورشان به خر نمیسد، پای کره خر را میشکانند!)
خلاصه شب عیدی حالمان را حسابی جا آوردند. اگر اشتباه نکرده باشم در همان تعطیلی عید بود که زنگ زدند و به رستوران سنتی خیابان آبان دعوتمان کردند. زاهدی و اشرفی میزبانمان بودند و خیلی هم لذت بردیم. آنقدر گفتیم و خندیدیم که حد ندارد. از همه با مزه تر مدت زمانی بود که بعد از آمدن بیرون از رستوران در خیابان گفتیم و خندیدیم. معمولا شام بعد از مجلس ختم به همین دلیل برگزار میشود!