یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, October 15, 2005
دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامه‌های اصلاح‌طلب-۵۶

موقع نهار بود که مهمان ویژه سر رسید. "رلف نیدر" فعال سیاسی معروف آمریکا که در دهه هفتاد دمار از روزگار شرکت‌های خودروسازی در آورده بود و سال ۲۰۰۰ به نحوی عامل شکست "ال گور" در انتخابات ریاست جمهوری، برای نهار رسید. رئیس انجمن آمد سراغم و از من دعوت کرد سر میز با "نیدر" و او بنشینم! داشتم، بال بال می زدم. پدرم سال‌ها قبل برایم تعریف کرده بود که این وکیل دعاوی چه کارهای مهمی برای دفاع از حقوق مصرف کنندگان کرده بود. کتاب "Unsafe at Any Speed" نیدر در سال ۱۹۶۵ باعث جنجال فراوانی علیه خودروسازان شده بود و در سال ۱۹۶۶ کنگره آمریکا قوانین سفت و سخت ایمنی را به خودروسازان تحمیل کرد.

نیدر دید که مهمان ایرانی ساکت مانده شروع کرد به سوال کردن. اطلاعات جالبی داشت، و برخلاف اکثر آمریکایی‌ها که ساز و کار حکومت ما را درک نمی‌کنند، می‌دانست جایگاه افراد در هرم حکومتی ایران چیست.

از او در باره اسمش پرسیدم. نیدر همان "نادر" عربی است، و می‌گفت اصل و نسبش به لبنان بر می‌گردد. من گفتم نکند با نادرشاه خودمان فک و فامیل باشد، بلکه یک جوری پایش به ایران باز شود! لا اقل برای دیدن قوم و خویش‌های ندیده!!!

بعد از نهار سخنرانی کرد. مبنای بحث‌اش هم مشکلات جهانی شدن و پیمان "نفتا" بود. گفت ۹۵ در صد کسانی که در کنگره آنرا تصویب کرده بودند اصلا نمی‌فهمیدند دارند چه می‌کنند. او جایزه‌ای ده هزار دلاری گداشته بود برای هر کسی از کنگره که حاضر شود سوال‌هایش در باره این پیمان را جواب دهد. وقتی رقم جایزه را به بیست هزار دلار رساند، یکی از نمایندگان با او تماس می گیرد ولی جرات نمی‌کند تن به پرسش و پاسخ علنی بدهد!

و بعد هم شروع کرد به بحث در باره سیستم بسته سیاسی آمریکا و تشریح شباهت‌های احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات. موقع پرسش و پاسخ هم تعدادی از کاریکاتوریست‌های طرفدار دمکرات‌ها از او پرسیدند که احساسش در باره کمک به قدرت رساندن جرج بوش به واسطه بردن بخشی از آرای دموکرات‌ها چیست؟ گفت که اولا چرا باید تا ابد سیستم آمریکا دو حزبی باشد( در عمل) و آیا اسم آنرا دموکراسی می‌گذاریم؟ حقوق شهروندانی که حس می‌کنند می‌توانند وارد عرصه‌های حکومتی شوند آیا در چارچوب بسته این دو حزب باید تعریف شود؟ و ... آنجا بود که فهمیدم این وکیل زبردست چه پدری از "تراست"ها و سرمایه‌داران بزرگ در آورده بود!

کانادایی‌هاهم از او خوششان می‌آمد. ظاهرا به خاطر کتابی که سال‌ها قبل نیدر تمجید از دستاوردهای کانادایی‌ها نوشته بود.

جلسه نقد و بررسی

بعد از نهار پیشکسوت‌ها در اتاقی جمع شدند و من هم برایشان پسته بردم! جوان‌ترها کارهای‌شان را نزد استاد کاران می‌بردند و قدیمی‌ها برایشان می‌گفتند که اتفاده از فلان تکنیک یا فلان ایده چقدر می‌تواند کارشان را بهتر کند. بعد کارهای ایرانی‌ها را بردم. چند نفر دور میز جمع شدند و پرسیدند این‌ها تصویرسازی است؟ گفتم نه! اینها کارهایی است که در ایران به عنوان کاریکاتور مطبوعاتی چاپ می‌شود. گفتند که اکثر این کارها بدون مقاله یا نوشته‌ای در کنارشان که قابل درک برای مخاطب عام نیست. دیدم راست می‌گویند، ولی شرایط سیاسی و نیاز به استفاده از سمبل‌ها در ایران را گوشزد کردم.

کل از من خواست که گزیده‌ای از این کارها را برای سخنرانی ام نشان دهم.
ادامه دارد