پریروز بعد از ظهر، همینطور در فکر فراهم کردن افطاری بودم که طاهره خانم، همسر دوستم آقا مرتضی زنگ زد و گفت از جایت تکان نخور که آش نذری داریم!
شما جماعت داخل ایران هنوز نمیدانید نوستالژی"آشرشته"ای یعنی چه! وقتی دم اذان بوی آش و کشک و سبزی و سیرداغ زیر دماغتان آمد، آنهم در فضای کاپوچینویی! اینجا، آنوقت می فهمید چقدر میچسبد!
خلاصه، انشاالله نذرشان مقبول، و دیگشان برقرار!
امضا: روزه بگیرِ شکم پرستِ آشدوست!