صدور
بیانیه اخیر جبهه مشارکت در تحلیل انتخابات و کارکردهای این مجموعه در کنار دیگر اصلاحطلبان، یکی از اتفاقات مثبتی است که نباید به راحتی از کنار آن گذشت. گرچه به قول معروف، مساله چو حل گشت، آسان شود، ولی بیان آن شجاعتی میخواهد که شایسته تحسین است.
اینکه جماعت در لابلای حرفهای خود به قحط الرجالی که برخوردهاند اعتراف میکنند، نشان از خیلی مسائل دارد. مثلا چون میرحسین موسوی حاضر نشد کاندیداتوری حزب را بپذیرد، مجبور شدند دور معین جمع شوند. این بلاتکلیفی عجیبی است. البته در کشور ما نمیتوان به راحتی از قبل روی یک نفر متمرکز شد، چون به احتمال زیاد شورای نگهبان و قوه قضاییه او را میسوزانند، ولی چرا کارکرد حزبی با قدرت و نفوذ مشارکت تا بدانجا ضعیف است که از سر ناچاری به دکتر معین بسنده کرده است؟
از سوی دیگر، اعتراف به روشهای نا مناسب تبلیغاتی برای جلب نظر مردمی که اعتمادشان از جماعت سلب شده، بسیار مهم است. عدم توجه به خواستههای اقشار مختلف جامعه و توجه بیش از حد به طبقات رویی، نداشتن پایگاه اجتماعی مناسب و عدم تلاش برای گسترش منطقی آن به بهانه فرار از پوپولیزم، از دیگر عوامل شکست مشارکتیها بوده است. اینان نه توانستند روشنفکران را مجاب کنند و نه غیر روشنفکر را.
شاید بسته بودن مجموعه و رشد بادکنکی بعضی از اعضا روابط غیر منطقی در حزب، سبب شد که چشم تصمیم گیرندگان بر بسیاری از واقعیتها بسته بماند. از طرفی توجه بیش از پیش برخی از سردمداران حزب به منافع اقتصادی و رانتهای ویژه، که در این بیانیه نیامده، عامل مهمی درکوتاه آمدن مشارکتیها در برابر نیروهای ضایع کننده حقوق ملت بوده است.
ادامه دارد