الان داشتم وبلاس میزدم( لاس زدن با وبلاگها و مطالبشان-به فرهنگ عمومی اضافه شود)، که برخور
دم به مطلب جدید تاجزاده. یادم آمد که اصلا به او تبریک نگفتهام که وارد این عرصه شده. پس فعلا مبارک باشه آقا مصطفی! خوش اومدی. صفا آوردی و از این حرفها!
اما نکته دیگر در باب مطلب اخیرش. بسیار جذاب نگاه متفاوت اسلام
حسینیه ارشادی را با
مهدیهای بازگو کرده است. تفاوت دیدگاههای هر دو را یک به یک بررسی کرده و گفته که انقلاب ثمره کدام بوده است و رژیم شاه با کدام مشکل داشته و دستاویز دشمنان برای حمله به ایران از سوی کدام گروه فراهم میشود.
طبق معمول من هم میزنم به صحرای کربلا. باید برای من نوعی قابل تشخیص باشد که حاکمیت کدام گروهها در دهههای گذشته شرایط را به روزگار فعلی کشانده است؟ باید برای من مخاطب، معلوم شود که نتیجه اسلام انقلابی شریعتی و بازیهای ایدئولوژیک بر آمده از حسینیه ارشاد به کجا انجامید و چرا امروز کار به جایی کشیده که تاجزاده از دیدگاه حاکم شده "مرحوم کافی" اینچنین مینالد.
گمان کنم تا زمانی که تکلیفمان را با بخشهای گنگ جا مانده از دهه شصت روشن نکرده باشیم و بخواهیم صورت مساله را پاک کنیم، هم اصلاحات را به ناکجا می بریم و هم از زیر بار مسوولیت بسیاری از فرایندها و اتفاقاتی که سرنوشت همه ما را به اینجا کشانده، از تاج زاده که منتظر خدمت شده تا من نوعی آواره از همه چیز و همه کس، شانه خالی کردهایم.
به نظر من، و شاید بسیاری از کسانی که نمیخواهند زیر بار اسلام دهه شصت سینه بزنند، یک جای کار شدیدا عیب دارد. به مطلب قدیمی الپر و حرف های بهزاد نبوی هم که برگردم، میگویم که من نوعی به هیچ عنوان "خط امامی" نبوده، نیستم و نخواهم بود، ولی با معیارهایی به اصلاحطلبان نزدیک بودهام و در آن فضا نفس کشیده ام. گمان من آنجاست که باید از قفس خط امامی بودن هم آزاد شد.
تاجزاده و بهزاد و غیره، نمیتوانند. نسل ما گناه آن نسل را نباید به دوش بکشد.