دیشب در یکی از تالارهای تورنتو، مراسم اعطا جایزه سالانه انجمن روزنامهنگاران مدافع آزادی بیان کانادا بر گزار شد. مهمانان هم کله گندههای مطبوعات و رسانهها و ...بودند. از جمله فرماندار کل سابق کانادا که فهمیدیم خودش هم روزنامهنگار بوده است، شهردار تورنتو، ناشر روزنامه گلوباند میل، ناشر تورانتوستار، رییس شبکه CTV و کلی آدم حسابی دیگر و میلیونرهایی که این مراسم را پشتیبانی میکردند.
جایزههای اصلی هم به به دو روزنامهنگار گامبیایی و اوکراینی داده شد که تاثیر زیادی در در کشورهای خودشان گذاشته بودند.
مهمترین بخش مراسم دیشب، سخنرانی سیمور هرش، روزنامهنگار معروف آمریکایی بود که یکی از جستجوگرترین روزنامهنگاران معاصر است و الگوی بسیاری از روزنامهنگاران دنیا.
کسی که او را معرفی میکرد و از او دعوت به سخنرانی، آدریان کلارکسون فرماندارکل سابق کانادا بود. چنان قشنگ تاریخچه کارهای هرش را با دقت بسیار میشناخت که گویی چند روز صرف آماده کردن متن معارفهاش کرده بود.
سیمور هرش کسی بود که ماجرای قتل عام روستای "مای لای" در ویتنام را به چشم و گوش مردم آمریکا و جهان رساند، و از آن زمان جزو متخصصین تحقیق و تفحص ماجراهای نظامی شده است.
سال گذشته بود که پرده از راز زندان ابو غریب در عراق برداشت و دنیا را شوکه کرد. هرش، رابطهای بسیار خوبی درون سیستم نظامی آمریکا دارد که اخبار را به خوبی به او میرسانند، و همینکه توانسته اعتماد وجدانهای بیدار را در ارتش جلب کند، سبب نارضایتی بسیار زیاد دولت آمریکا شده است.
سخنرانیاش را حتما وقتی پیاده شد برایتان خواهم آورد، ولی چند بخشش که برایم بسیار جالب بود را مینویسم:
گروهی ۹ نفره از «نیو کان» ها( نو محافظهکاران) تغییرات ساختاری نظام آمریکا را به سمت جنگ طلبی پیش میبرند. وقتی قبل از آغاز جنگ عراق ژنرال شینسکی گفت که سربازان بسیار زیادتری برای اعظام به عراق لازم داریم، رامسفلد و پال ولفوویتز بشدت شاکی شدند، چون انگار طرف اصلا نمی فهمید که جنگ باید شروع میشد، به هر قیمتی!...
مشکل بزرگ ما با جرج بوش این است که رئیس جمهوری آمریکا، یک «مدینهفاضلهگرا»ی افراطی است و بشدت به حرف خودش ایمان دارد، و حس میکند که مردم او را درک نکردهاند...حرفهای دیگران هم اصلا برایش اهمیت ندارد.
این گروه نو محافظهکار در«نابهنجاری» میتواند زیست کند، و هنر ایشان هم همین است...
ماجرای زندان ابوغریب را هم بوش خبر داشت و هم ژنرالها، ولی تا ماهها بعد که خبرش اعلام شد، کوچکترین کاری نکردند...
آمریکا مثل آب خوردن آدم میکشد، وقتی آمریکا به نام دفاع از منافعش آدمدزدی میکند و یا در نقاط مختلف جهان مخفیانه آدمها را از سر راه بر میدارد، اسمش چیست؟ ما به عراقیها می گوییم تروریست، ولی نمیگوییم وقتی بمب ما خانوادهای را نابود کرد و فقط یک جوان از آن جان سالم به در برد، می خواهد از ما انتقام بگیرد، خودمان یک تروریست را ایجاد کردهایم..
وقتی نیروهای صدام بغداد را واگذار کردند، آمریکاییها فکر کردند جنگ را بردهاند، ولی نمیدانستند نیروهای سُنی عراقی وابسته به صدام چه هستههای مقاومتی را برای مبارزهای طولانی آمده کردهاند، و فقط جنگ رابه مرحله جدیدتری بردهاند....
بزرگترین لطف را آمریکا با حمله به عراق، به ایران کرد. ترکها الآن مشکل بزرگی دارند به نام کردستان عراق. فکر تشکیل کردستان ترکها را آزار میدهد. الآن بخش بزرگی از شیعیان عراق به نحو بارزی تحت نفوذ ایرانیها هستند، ومبارزه اصلی آمریکا هم سنیهای طرفدار صدام است. همین نظم فکری هم پیمانان عرب آمریکا در خاورمیانه را به هم زده است ...
خلاصه دیدن کسی مثل او غنیمتی بود که شام بد دیشب را از ذهن آدم میبرد! متاسفانه مجبور بودم زودتر از بقیه از سر میز بلند شوم و به سر کارم بروم. وسط راه بود که عضلات کمر مبارک بنده اندکی گرفت و الآن هم با قلبی مطمئنه دراز کشیده ام و به لپتاپ عزیزم انگشت میرسانم. محض رضای خدا این یکی را چشم نزنید!