آقا، ما به کی بگیم این تیم عزیز ما باید از شر علی پروین راحت بشه؟ من از سال ۱۳۶۱، بعد از جام جهانی ۸۲ اسپانیا، هوس کردم طرفدار یک تیم بشوم، و چون علی پروین را از ناصر حجازی بیشتر دوست داشتم، پرسپولیسی شدم. البته علاقه به رنگ قرمز هم این مساله را تشدید کرد.
کرکریهای قبل و بعد از مسابقه هم در ۲۳ سال گذشته همیشه تفریح بزرگ من بوده است، حتی در زمان چت کردن با دوستان. حالا ازمن بدتر، وضعیت
مهدی زارع زلزلهشناس را باید دید که فردا سر کلاس و در موسسه زلزلهشناسی باید به شاگردهایش و همکارانش بگوید که حق پرسپولیس برد بود، ولی استقلال از یک تله آفساید دفاع قرمزها فرار کرد و گل زد و برد.
در هر حال، با عرض تسلیت خدمت همه لنگیهای عزیز، باید فکری به حال دایناسور تکامل نیافتنی پرسپولیس کرد و بعد از ساختن مجسمه یادبودش و ادای احترامات فائقه، گذاشتش کنار!
بابا یکی به داد این پرسپولیس برسه! اعصاب معصاب نداریما!
تکمله:
چند سال پیش که برای روزنامه جهان فوتبال کاریکاتور میکشیدم، به خاطر طرحی مجبور شدم مدتی با ترس و لرز به دفتر روزنامه رفت و آمد کنم، چون کاریکاتور علی پروین دردسرساز شد!
ظاهرا تهدید کرده بود که یک روز ساعت ۶ بعد از ظهر میریزند وبا سردبیر و بقیه تسویه حساب می کنند...
سال ۱۳۷۲ هم بعد از حذف ایران در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ که تیم ما با دروازهبانی درخشان بهزاد غلامپور، ۱۳ عدد گل خورده بود، کاریکاتور پروین را کشیدم که دارد توپها را با جارو از دروازه بیرون می آورد. این کار در همشهری چاپ شد، و اسم عجیب و غریب من باعث شده بود که پروین فکر کند کار به سفارش جهانگیر کوثری انجام شده، و چون جهانگیر قبل از مفسر شدن، بازیکن تیم آبی بوده است، همیشه به عنوان یک استقلالی تیر شناخته میشد. القصه نزدیک بود آن سال هم کار دست جهانگیر بدهم با آن کاریکاتورم!
تکلمله ۲:
مگر من کاری جز دردسر درست کردن بلدم؟