این کابینه احمدینژاد واقعا محشر است. در انتخاب همین چهار تا وزیر باقی مانده باید تامل کرد و دید بر چه اساسی به این پایه رسیدهاند. مبنای رشد این افراد چیست؟ در بسیاری از کشورهای متمدن و نسبتا متمدن، وزرا از میان نمایندگان پارلمان انتخاب میشوند، و دارای مشروعیتی نسبی هستند. نظام ما البته چنین ساختاری ندارد، ولی مشاهده ساز و کار انتخاباتی در کانادا در دوسال اخیر و شیوه جابجایی وزرا در طی این مدت برایم بسیار جذاب بوده است. وزیر در عین انجام خدمات وزارتی اش، نماینده مردم منطقه خودش هم هست.
و اما وزرای ما، چه کسی میداند شناخت وزیر نفت منتخب احمدینژاد از جداول مختلف اوپک چیست؟ گیجترین وزیر نفت تاریخ ما البته مدتی طول کشید تا یاد بگیرد، و این به قیمت از دست رفتن فرصتهای فراوانی در سالهای۶۰ و ۷۰ بود. با این همه بالاخره بر کار سوار شد. زنگنه هم آدم نسبتا هفت خطی بود و میدانست راه و چاه چیست. حالا کسی دارد وزیر نفت میشود که نمیدانیم فرق نفت و نفخ را میشناسد یا نه؟
وزیر آموزش و پرورش هم برای خودش لعبتی است. امتیاز عضو روزنامه رسالت بودن را دست کم نگیرید. زمانی عضویت در روزنامه جمهوری اسلامی عامل مهمی در رسیدن به پایههای حکومتی بود. میر حسین موسوی و دار و دسته اش از همانجا سوار کار شدند. چه خوب و چه بد. حالا باید دید که چگونه رسالتیها رسالتشان را نشان خواهند داد.
وزرای بعدی هم که ظاهرا نخودی هستند.
نقطه اشتراک اکثر اعضای کابینه،عضویتشان در سپاه است. به عبارت دیگر، به نحوی مرئی یا نامرئی، حکومت نظامی جدیدی حاکم شده است که نگاهش به مسائل از دریچه خاص نظامیگری ایدئولوژیک است.
این همان چیزی است که بعد از نامه فرماندهان سپاه در تیر ماه هفتاد و هشت از آن بیم داشتیم. کابینه امروز را نتیجه یک انتخابات نباید دید. به نظر من، این نتیجه روندی است که مدتها روی آن کار کردهاند، و محاسبات خارجیها، بخصوص آمریکاییها و اسرائیلیها بر روی بسیاری از مسائل بیخودی نبوده است.