یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, November 16, 2005
دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامه‌های اصلاح‌طلب-۶۲
توضيح:
مدتی اين مثنوی تاخير شد. علتش هم اين است که همزمانی کار در مطبوعات سال​های۸۰-۸۲ با اتفاقاتی که سال​هاست سعی کرده​ام فراموششان کنم، نوشتن را آنقدر عذاب​آور می​کند که حد ندارد. مدتی طول کشيد تا با خودم کنار بيايم و بتوانم تا آنجا که ميسر است، از کنار بعضی چيزها بگذرم.

همزمان با حيات نو، صفحه​ای هم در روزنامه ايران داشتم(ايران جمعه) و تقريبا برنامه هفتگی​ام حسابی گرفتارم می​کرد. روزنامه بنيان هم که قرار بود منتشر شود، که ديگر وقتی برای سر خاراندن نمی​ماند. روزنامه جهان فوتبال هم بود، بعد از مدتی هم ابرار اقتصادی هم افزوده شد. ديگر شده بودم کارخانه توليد کاريکاتور، و گاهی از دست درد و فکر درد و سردرد می​ناليدم. البته خدا را هم شکر می​کردم که فرصتی برای کار به من داده است.

روزنامه حيات نو پر بود از بچه​های روشن، و اندکی هم جماعت جوان فسيل شده. بعضی​ها کاملا پر از انرژی و برخی با تمايلی وحشتناک برای از بين بردن انرژی بقيه! حميد قزوينی که سوگلی مدير مسوول بود انگار وظيفه​ای نداشت جز ريدمان به مطالب مردم. يک بار هم که از دستش عصبانی شدم، در صفحه کلوز آپ حیات جمعه، تبدیلش کردم به قیچی و تا توانستم ...!آنجا معلوم بود که جنگ قدرتی نهانی بين مسعود سفيری و قزوينی وجود دارد، و متاسفانه نهايتا مسعود سفيری از آنجا رفت.

يکی از نکات مثبت روزنامه هم نان و پنير بعد از ظهرهايش بود. من شکمو اگر بعد از ظهر آن طرف​ها بودم حتما سری به تحريريه می​زدم!

و اما سرمايه​گزاران روزنامه! جماعت مشهدی پولدار، که فقط با نام آقای مهندس صدايشان می​زدی. خوانين تازه به دوران رسيده​ای که غرور ويژه​ای داشتند.مهندس تقی​زاده که آنقدر دماغش سر بالا بود که نگو! انگار عينکش می​خواست از آن طرف روی زمين بيافتد! البته آدم بدی نبود، ولی اگر در موقعیتی به پولی احتیاج داشتی ، احتمالا باید در ته لیست کسانی که به سراغشان می​رفتی قرار می​گرفت، چون جزو سادات مشهد اسکاتلند بود!

دیدن سینا مطلبی که یکی از بهترین و در عین حال بی​نظم ترین روزنامه​نگاران تاریخ ایران است، فرصتی گرانبها برای من بود(شنيده​ام که الان سينا يکی از منظم ترين​ها شده! کار کار انگليسی​هاست!). البته وجود سینا که مطلبش را دیرتر از همه به حیات جمعه می​رساند بهانه خوبی برای من بود که تا آخرین لحظات با صفحه خودم ور بروم. سینا بشدت باهوش و مثبت است. گاهی قلمش چنان تند می​شود که فکر می​کنی یک آدم با پشتوانه سیاسی خیلی قوی مطلب را نوشته. همسرش فرناز قاضی​زاده هم که سر مانی حامله بود يواش يواش آمدن از پله​ها برايش سخت می​شد ... سينا مثل "نيو" فيلم ماتريکس دو زندگی داشت، يکی روزنامه​نگاری رسمي، و ديگر وبگردی نيمه شب. و همان وبگردی تبديلش کرد به يکی از گسترش دهندگان وبلاگ فارسی. خيلی​ها که روزنامه خوان بودند از صدقه سر سينا اينکاره شدند.

مصاحبه​های حیات جمعه
شاید سابقه من به عنوان مصاحبه​گر چندان زیاد نبود، ولی یک چیز را از همکارانم یاد گرفته بودم: پررویی! نباید مقابل کسی که می​خواهد چیزی را از تو پنهان کند کم بیاوری، با این همه می​بایستی فضایی پر از صمیمیت را ایجاد کنی تا طرف راحت​تر اعتراف کند.
مصاحبه با جواد لاریجانی خیلی خوب پیش رفت و بعد از آن، مصاحبه​ام با اصغرزاده. برای اولین بار بود که از نزدیک می​دیدمش. راستش مشارکتی​ها و بچه​های قدیمی سلام خیلی علیه او صفحه گذاشته بودند و من تقریبا با گارد بسته به سراغش می​رفتم. یک نکته در رفتارش بود که جان می​داد برای کاریکاتور. آن هم قر دادنش موقع حرف زدن و راه رفتن بود(کمی زنانه-فمینین). باورم نمی​شد که زمانی رهبری گروهی از دانشجویان را بر عهده داشته که تند​ترین عملیات سیاسی بعد از انقلاب که بدترین نتایج برای ایران را به ارمغان آورده است... اشغال سفارت آمریکا!

چند نکته از این ملاقات به دست آمد. یکی آشنا شدن با دیدگاهی متفاوت از نگاه خطی بعضی چپ​های حکومتی بود. دیگر، تبدیل شدن ابراهیم اصغرزاده به یکی از سوژه​های دائمی من! دعواهای او در شورای شهر آنقدر مهیج بود که نمی​شد از کنارش بی​تفاوت گذشت! حسن سربخشيان عکس​های محشری از ادا و اطوار ابراهيم گرفت!

عصر همان روز با مهندس باهنر در دفتر جامعه اسلامی مهندسین قرار داشتم. از شانس بد من، حسن نتوانست خودش را برساند، و فرصت گرفتن عکس​های دسته اول از دندان​ها و لثه باهنر و چای سیاه رنگی که می​نوشید و سیگار خفنی که می​کشید از دست رفت! حیف!

دم در، دیدم آقایی قد کوتاه که عکس​هایش را در نشریات انصار دیده بودم ایستاده. گمانم کت و شلوارش تا آن لحظه با اتو قهر بود. ريشش را هم ديگر نگو! نمی​دانم با اصول زيبايی شناسی آشنايی داشت يا نه؟ از آن آدم​هایی که جان می​داد برای کاراکتر منفی شدن.اين آقا، محمود احمدی​نژاد بود.