یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, November 24, 2005
يک داستان نسبتا تخيلی
نمای اول:
دانشجوی سخت کوش اهل مهاجران دارد در کتابخانه کتاب​های مذهبی می​خواند، نزديک که می​شوی می​بينی دارد زهر​الربيع را با ولع مطالعه می​کند...

نمای دوم:
سياستمدار جوان در پاسخ به اين سوال که : سياست​های شما ديگر چه صيغه​ای است، به فکر فرو می​رود و ناغافل گلويش را صاف می​کند و می​گويد: البته صيغه هم بسيار خوب است...در حوزه زنان، بنده هميشه به اين مقوله بسيار علاقه​مند بوده​ام...

نمای سوم:
او را بازنشسته کرده​اند و عصرها ساعت پنج با شنيدن صدای ساعت بيگ بن، يک فنجان چای داغ می​نوشد و به نوشتن رمان می​انديشد...لحظه​ای وقفه...رمان...به عربی چه می​شد؟ آری! انار! ياد انارهايی می​افتد که می​توانست آبلمبو کند... راننده​اش سر می​رسد و يادش رفته صدای ضبط را کم کند...آی انار انار بيا به بالينم ...شبنم گل نار بيا به بالينم

حالا متن فوق چه ربطی به مصاحبه داريوش سجادی پيدا می​کند، من که نمی​دانم!

تقلب: ۲۵ سال اول عمرم را صرف آموختن کردم. ۲۵سال دوم را صرف کار سیاسی کردم و آنچه که باقی مانده را امیدوار هستم صرف رُمان کنم.