الان این خبر ناگوار را خواندم. ممیز هم رفت. در سال صفر. در سال ظهور احمدینژاد و سقوط ارزشها و بورس. در سالی که امید از خودش ناامید شد.
هیچگاه سر کلاسهای ممیز ننشستهام، ولی از شاگردانش بسیار آموختهام. همیشه از جلسات داوری آثار در کلاسهایش و انتقادهای تندی که از بچهها میکرد خوشم میآمد! البته شنیدن کی بود مانند دیدن. متلکهایش به چربزبانان هم همیشه ورد زبان شاگردهایش بود.
ممیز دوره جدیدی برای ارتباطات تصویری در ایران بوجود آورد، که البته کلیشههای رایج این دوران هم اندکی ضد رشد شد، ولی همین تلاشها بود که نتیجهاش آشنایی مخاطبان مطبوعاتی با فرمهای جدیدتر شد.
مرگ ممیز، مرگ گرافیک نیست، ولی ، مرگ یک پدر عاشق و سختگیر است. کسی که دلش میسوخت.
این رفتن را به دوست عزیزم آرش شریفی که ممیز را دایی صدا میزد و بعد از آن شاگردانش که در حقیقت فرزندانش بوده اند، تسلیت میگویم.
این مطلب را هم حیف است نخوانید