یکی از سختترین کارهای دنیا، ایدهیابی برای کاریکاتور است. باورتان نمیشود؟
هر ایده جدید مثل یک اثر نو، یک قطعه شعر فیالبداهه، یک اختراع نوین، یک...خیلی دارم خودم را تحویل میگیرم؟ امتحان کنید. متناسب با قدرت طراحیتان، اندکی زور بزنید، و سعی کنید یک نقاشی یا طرح طنز آمیز که مفهومی تند و تیز داشته باشد را بکشید، و بعد به عنوان یک کارتون قابل چاپ به یک جا غالب کنید. این یک قسمت، حالا تلاش کنید هر روز این کار ثابت شما باشد.
یکی از راههای سوژه یابی و ایدهپردازی که در کتابهای آموزش کارتونینگ از آن نام برده میشود"مضحک بینی" است. یعنی سعی کنید همه چیز را مسخره ببینید. از پدر و مادر خودتان شروع کنید تا دختر همسایه. از شکل دماغ کج خودتان بگیرید تا گوش دراز طرف مربوطه...
یکی دیگر "اغراق" است. یعنی سعی کنید با اغراق کردن در چیزها و مسائل، تاکید بیشتری روی آنها بکنید و همین مساله باعث توجه بیشتر مخاطب میشود.
دیگر، ایجاد شوک در مخاطب است. که چه بشود؟ مخاطب را در شرایطی قرار دهید که متوجه خطرهای احتمالی تصمیمات سیاستمداران احمق شود.
دیگر، اندکی پدرسوختهگی است! اعتراف بدی است، ولی تا زمانی که نتوانید در کمال پر رویی، کاری را انجام دهید، اصلا مخاطب تحویلتان نمیگیرد.
...
حالا دهها روش و فن بلد باشید، ولی آن روز مغزتان گریپاز کرده باشد، وای به روزگارتان. خودتان را جر واجر کنید هیچ چیز مثبتی در نمیآید، حتی اگر فکر خوبی به سرتان زد، با اجرایی احمقانه خرابش خواهید کرد.
حالا آدمی کرمکی مثل من، این خصائل خبیثه جزو وجودش میشود و همه را به نگاه هجوآمیز-طنزآمیز میبیند. و بعد همهاش مشغول فکر کردن در باره راههای مختلف اذیت کردن مردم است. واقعا خیلی کیف دارد!
بدترین حالت کاری من زمانی است که بخواهم آدم خیلی خوبی بشوم! باورتان نمی شود؟ دقیقا حکم یک دونده را خواهم داشت به مشکل مهاجرانی(تساهل) گرفتار شده باشد! و از ترس خرابی کردن در شلوارش با احتیاط راه برود. میدانم مثال خفنی است، ولی حتما برای همهتان اتفاق افتاده که دچار نفخ شده باشید، ولی تساهل شدید و ترس از خرابکاری وسط خیابان مانع هرگونه آزاد شدن انرژی بادی بشود!
حالا وقتی یک کاریکاتور مزخرف را میبینید، میتوانید درک کنید که طراح بدبخت چقدر با خودش مشکل داشته...