برای من بسیار جالب است که نزدیکان احمدینژاد این همه از منتقدین متنفرند، و وقتی ریاست جمهوری یک کشور، برخورد انتقادی را به نحوی توهین میخواند، و سقوطش را آرزوی بدخواهان، باید در خیلی چیزها شک کرد.
این چه فرهنگ تشیعی است که آقایان دارند؟ فرهنگی که هیچ نقدی را بر نمیتابد؟ یعنی تا چه حدی طرف اعتقاد بیخطایی میکند؟ چند سال استاندار اردبیل بودن با پروندههای عجیب و غریب، و دو سال شهرداری تهران باعث میشود که منتخب انتصابی یا منتصب انتخابی مورد نظر اینچنین با خودیهایی که با نامزدهای وزارتخانههای نفت و آموزش و پرورش ایشان مخالف بودهاند برخورد کند و به نحوی منتقدین را توهین کننده و مجرم بخواند.
آنقدر آقایان از تملق خوششان می آید که حدی برایش متصور نیست.ای کاش فرهنگ انتقاد از سوی خودیها در دوران خاتمی نهادینه میشد، به نحوی که امروز ریاست جمهور برای خودیهای راست هم خط و نشان نمیکشید.
سوال اینجاست، فرهنگ تملق دولت احمدینژاد را به سقوط میکشاند یا منتقدین خارج از دایره قدرت؟
فکر نکنید متملق پروری خاص این دوران است! وقتی مهاجرانی پیشنهاد میدهد که دوران ریاست جمهوری هاشمی سه دورهای بشود، مفهومش چیست؟ تنفر هاشمی از منتقدان به چه دلیلی بود؟ لابد به دلیل تبدیل شدن تملق به ارزشی غیر قابل تردید.
دلیل تملقهای گنجشک رنگ کن جماعت مشارکتی برای خاتمی در سالهای اخیر چه بوده است؟...
ما مردم ریاکاری نیستیم؟ جوری تربیتمان نکردهاند که به خاطر منافع کوتاه مدت طرف مقابل را رنگ کنیم؟ طرف مقابل ما از رنگ شدن خوشش نمیآید؟
ما کدامیک هستیم؟ در قدرت که باشیم، عاشق تملق، پایین هرم که باشیم، مجبور به تملق گویی.