یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, November 26, 2005
۳۶ ساعت بیداری و کلی درس اضافه
امروز صبح که کارم تمام شد، رفتم دنبال امید و باهم رفتیم صبحانه خوردیم. بنده خدا تازه فهمیده چه شانسی آورده در اینجا زندگی نمی‌کند، وگرنه منجمد می‌شد!

من بدجنس هم آنقدر در این خیابان‌های سرد و سوزناک! این طرف و آن طرف کشاندمش که نگو و نپرس.

نزدیک ظهر رسیدم خانه که زنگ زدم به دفتر آن یکی دکترم که وقت دقیق مراجعه را بدانم، ندا آمد که همین دو سه ساعت دیگر است! خواب بی‌خواب! امشب هم مهمانی سالانه محل کار بود، در نتیجه باید از مطب مستقیما به رستوران می‌رفتم. واویلا!

پس از اندکی اتوکشی ( به یاد روزهای کارگری در خشک شویی!) راهی مطبستان! شدم و بعد از آنجا هم راهی مهمانی. در اینجا به هرکسی دو بلیت برای صرف مشروب می‌دهند که همکاران عزیز بنده رقابت سنگینی برای تصاحب بلیت‌های من به خرج دادند، که صحنه خیلی دیدنی با مزه‌ای بود!

ما هم از مست شدن همکاران کمال استفاده را بردیم و تا دلتان بخواهد از ایشان عکس‌های خنده‌دار گرفتیم. دیدن این عکس‌ها هفته بعد که همه شان سرکار خیلی جدی هستند و بدون شوخی، خیلی بامزه‌ خواهد بود!

دیدن و یاد گرفتن رسم و رسوم کاری کانادایی‌ها جالب است و گمانم شباهت زیادی به نوع آمریکایی‌اش داشته باشد. تا آنجا که من دیدم، بر خلاف مهمانی‌های کاری ایران، حالت منفی و زیراب زنی و باند بازی در این یکی دیده نمی‌شد، و البته مطمئنا به خاطر نقش نوشیدن نیست. انگار بسیاری از چیزها برای خود تعریف مستقل و حرفه‌ای خاصی دارد.

نکته بسیار جالب هم این است که من کمتر شنیده‌ام همکاران پشت سر هم بدگویی کنند. حتی شده کار خطای دیگری را یا می‌پوشانند یا به نوعی تذکر می‌دهند که کسی متوجه نشود، مگر آنکه خطای حرفه‌ای به حدی مهم باشد که صرف نظر کردن از آن باعث افت کیفی و آسیب‌پذیر شدن کل مجموعه شود.

بگذریم، الآن دقیقا ۳۶ ساعت است که نخوابیده ام و گمانم باید مرض داشته باشم که وبلاگ بنویسم و بعدش بخوابم. آخ که چه مرض باحالی است!