خیلی خوشحال شدم که مسعود بهنود وارد معرکه شد. به هر حال وقتی یک روزنامهنگار قدیمی با تجربه، که تجربه وبلاگداری را هم دارد، توضیحی میدهد، هر چند به توجیه شبیهتر باشد، بسیار ارزشمند است.
نکتهای که به نظر من دارای اهمیت بیشتری است، استفاده از وبلاگ برای انتقال پیام است. حال این پیام شخصی باشد یا عمومی. وقتی وبلاگنویسانی پیدا شوند که با شناخت دقیق از فرمولهای ژورنالیستی بتوانند پیامی را بهتر منتقل کنند، حتی اگر خودشان روزنامهنگار نبوده باشند، شاید وبلاگ آنها بسیار ژورنالیستیتر از وبلاگهای روزنامهنگاران وب- باز شده باشد.
ارزش وبلاگ به شکستن بندها است. اگر باز در این فضا بخواهیم پای در بند باشیم، و همان تعارفات معمول فضای کاغذی روزنامه استعدادمان را بخشکاند، ورودمان به این دنیای جدید را چندان ارزشمند نمیدانم.
الان تعدادی از روزنامهنگاران با نام، یا بدون نام واقعی خود در این شبکه فعال شدهاند. هنوز بسیاری از کلیشههایی که در طول سالیان دراز به خورد مخاطبانشان دادهاند و چه بسا مخاطبان به همان کلیشهها عادت کردهاند مانعی بر سر پیشرفتشان بوده است. البته اگر فرد با خود قراری برای جلو رفتن نگذاشته باشد، نمیتواند بر او خرده گرفت، ولی انتظار عمومی مخاطبان این فضای جدید، درجا زدن نیست.
یکی از کسانی که همین چند ماه اخیر وارد جرگه وبلاگ نویسان شده، جمیله کدیور است. به نظر من او خیلی خوب توانسته است تحلیلهایش را با همین فضای جدید هماهنگ کند. شاید همسایه بودن وبلاگ او با مهاجرانی از نگاه من بدجنس نقطه ضعف محسوب شود (کمی در دنباله بازی-بازیهای سیاسی، مشابه بازی کلینتون-هیلاری) ولی هر گاه دست به کیبورد شده، و نقدی را حواله کسی کرده، بخش زنانه وبلاگ مشترک را چند پله بالاتر از نیمه نسبتا مردانه آن سایت برده است.
فکر میکنم هنوز این مقوله جای بحث فراوانی دارد. نگاه من اصلا متوجه وبلاگهایی نیست که نامزد یا برنده مسابقهای بودهاند، جه بسا وبلاگ پرستو اولین وبلاگی است که هر روز به آن سر میزنم، و یا وبلاگ الپر و یا آرش جزو منوی روزانه من هستند، پس مخاطب دائمی آنها شده ام. بحث بر سر معیارها است.
گرچه بهتر است با ایجاد معیارهایی دست و پا گیر، ایجاد پارادوکس کنیم، ولی محدودههایی را باید تعریف کرد. مرزها را شناخت و فهمید چه میزانهایی برای سنجش یک وبلاگ ژورنالیستی لازم است.
ادامه دارد