الان مطلب
حامد قدوسی را میخواندم.ديدم بنده خدا راست میگويد. خيلیها از دل و دماغ افتادهاند. يعنی شايد فکر میکردند قرار است با يک وبلاگ اتفاقی به همين زودیها بيافتد.آن يکی که کارش کاسبی وبلاگی است، خودش حال نوشتن ندارد، ديگری از ترس مردن تب کرده و نمینويسد، بعضیها هم انگيزهای برایشان نمانده.
شايد من يک کمی مشنگ باشم که با شور و حرارت به اين کار ابلهانه ادامه میدهم! با اين حال، وبلاگ يک رسانه است، نه بيشتر و نه کمتر. منتهی رسانهای شخصی که کسی بالای سرت نيست و فرديت خود را در آن جستجو میکنی. نمیتوان انتظار داشت همه با يک هدف و نگاه وبلاگشان را به روز کنند، ولی میتوان ديد که خيلیها دنبال وسيله بهتری برای بروز فرديت خود هستند، و گمان کنم در اين وانفسا، از اين يکی بهتر پيدا نمیشود.
البته اگر نظر مرا میخواهيد، که احتمالا نخواهيد خواست، يک قسمتش به رفتار پيغمبر وبلاگ به زبان فارسی بر میگردد. گمانم اشتباه ماست اگر خواسته باشيم او را الگو قرار دهيم. او تنها ابزاری را به ما معرفی کرده، ولی بايد آنقدر مصمم باشيم تا راههای بهتر استفاده کردن از اين رسانه را بيابيم، مگر آنکه حرفی برای گفتن نباشد، که شک دارم.
شايد مشکل بزرگ بسياری از ما اين باشد که نمیدانيم در يادداشتهای روزانهمان چه بنويسيم! اينجا ست که مشکل جدی میشود! اگر مبنای کار ما تعداد بيننده باشد و خواسته باشيم فقط بر اين معيار بنويسيم، کارمان زار است. انگار میخواهيم همهاش بنويسيم و ببينيم چقدر از وبلاگ رفيقمان يا رقيبمان بيشتر طرفدار داريم؟ يا اينکه چند نفر به ما لينک داده اند؟ واويلا!
خيلی از همان وبلاگهايی که لينک دادهاند الان اصلا فعال نيستند!
برای من وبلاگ از حد تفريح گذشته است، جايی است که دارم از آن ياد میگيرم، از ديگران و گاهی از خودم! در ضمن دلم غش میرود برای درگيری! مرض دارم ديگر!
خلاصه کلام حامد جان، من به کسانی که لينک دادهام دارم گير میدهم، اگر ننويسند، کچلشان میکنم، بپا کچل نشی داش!