یکی از مشکلات جدی ما روزنامهنگار جماعت، گفتن بخشی از حقیقت است و ضمن آنکه دروغ هم نگفته ایم، برای خودمان راه فراری باز میکنیم تا کسی کاری به کارمان نداشته باشد.
شاید اولین متهمی که محکومش میکنم، خودم باشم، و با خیال راحت هم میگویم در بسیاری از موارد مجبور بودهام، به انحا مختلف.
نکته اصلی آنجاست که گاهی با این کار، سکوت ما در برابر بخش بزرگی از واقعیتهای پنهان، هم مخاطب را به اشتباه خواهد انداخت و هم اطلاع رسانی را از مسیرش منحرف.
یک نمونه: در حال حاضر، انتقاد اصلی ما متوجه کیست؟ احمدینژاد. آیا روند این حملهها، منافع کسانی را تامین نمیکند؟ چرا! ولی آیا حرفی از این مساله به میان میآید؟ نه!
یکی از هنرهای خوانندگان حرفه ای مطبوعات و کارشناسان سیاسی، رمز یابی از خبرهاست. به قول خارجیها"
Read Between the Lines" کمک میکند تا با وصل کردن نقاط پراکنده به طرحی نسبتا کامل از ماجرا برسند.
البته ممکن است در مواردی به بخش بیشتری از حقیقت دست یابیم، ولی اندک اندک اعتمادمان به رسانهها کمتر و کمتر خواهد شد.
در هر حال، همیشه دلایلی محکمه پسند هم برای پوشاندن مسائل وجود دارد، از گیرهای حقوقی بگیرید تا منافع تامین کنندههای مالی رسانهها. بعضیها هم روش کارشان این است که اندک اندک جلو بروند و در میانه کار با دست یابی به مدارکی بیشتر، کل ماجرا را بگشایند، ولی این مساله من نیست. مشکل من با خودمان است، که آرام آرام تبدیل به ریاورزان خبری میشویم.
اگر ما در روزنامهها چنین باشیم، توجیهات فراوانی برایش هست، ولی وقتی در عالم وبلاگ چنین پنهانکار و دغل میشویم، گندش در خواهد آمد! این خط و این هم نشان.