نیکان: تو لحنت خیلی بده! چرا از بقیه یاد نمی گیری؟
نیکآهنگ: بر عکس، نقد باید شلاق بزنه، خیلیها نقد رو با دستمال یزدی اشتباه گرفتن!
نیکان: کی گفته؟ نقد یعنی...یعنی جوری عیبشو بگی که خوشش بیاد.
نیکآهنگ:زرشک از نوع آبدار! اولا کسی از نقد خوشش نمیآد. در ثانی نقد، قصه حسن کرد شبستری و ماجراهای شهرزاد و ... اینا نیست. نقد اگر طرف رو تکون نده که بهش نمیگن نقد!
نیکان: نه که خیلی هم تکون میدی؟
نیک آهنگ: هه هه هه، اگه تکون نمیدادم که تو این همه زرت و زرت دستمالی آقایونو نمی کردی ...تازه شانس آوردی نیومدم طرف رو هجوش کنم.
نیکان: مثلا چیکار میکردی؟
نیکآهنگ: هیچی، وقتی "مردی با عبای شکولاتی" تبدیل بشه به "مردی با عبای قهوهای" میفهمی منظورم چی هست. ولی خیالت راحت باشه، این فقط یه مثال بود.
نیکان: غلط زیادی!
نیکآهنگ: چرا فکر بد می کنی؟ قهوهای که فقط منظور ... نیست! شاید قهوه ترک باشه، یا اسپرسو، شاید هم برزیلی یا کلمبیایی، استارباکس هم بد چیزی نیستها!
نیکان: نخیر! تو منظورت همون ... هست.
نیکآهنگ: اتفاقا میشه ازش بهره برداری هم کرد، مثلا به جای اینکه بگیم خاتمی ...زد به اصلاحات، بگیم قهوه زد، یا کاپوچینو زد،
...
این بحث بودار تا دم در قهوهخانه ادامه خواهد داشت