خیلی از بر و بچههای آسیب دیده از تعطیلی سال ۱۳۷۹، در به در به دنبال شغلی پایدارتر در کنار فعالیتهای خبریشان بودند، از خرید و فروش سهام گرفته تا کار در روابط عمومیها. شوخی نبود، در سال ۷۹ بعضیها حتی پول سیر کردن سر و همسر را هم نداشتند، و در موردی شنیدم که یکی از روزنامهنگاران برای تامین هزینه خوراک خانواده، کپسول گازش را هم فروخته است.
اسمش را گذاشته بودیم امدادهای غیبی، فرش زیر پا را باید میفروختی، طلای همسرت را و ...همه چیز غیب میشد تا تو نانی به کف آری و ...
ممکن است این سوال پیش بیاید که مگر مرض داشتیم با این وضعیت کار کنیم؟ میشود گفت کسانی که میپرسند احتمالا درد عاشقی نکشیدهاند. خیلیها بر اساس اعتقاد، وظیفه، عشق وارد این حرفه شده اند. یکی حس میکند استعدادش را دارد، و خیلیها از کار کردن در مطبوعات لذت می برند. بسیاری را در مطبوعات ایران می توان یافت که تحصیلاتشان اصلا ربطی به حرفهشان ندارد.
نبود امنیت شغلی، فشارهای مرئی و نامرئی، فقدان ساز و کار موثر بیمه و تامین اجتماعی همیشه بر اعضا این صنف سایه انداخته است.
مشکلات چند شغله بودن
خیلی از ما مجبور بودهایم در آن واحد چند جا کار کنیم. روزنامهگاران بسیاری را می شناسم که در کنار کار روزنامه، معلم خصوصی، راننده آژانس، کارمند دولت، دفتردار و ... بودهاند. از آن گذشته بعضیها برای امرار معاش مجبور به کار در چند روزنامه در آن واحد میشدهاند. خود من از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲ چنین وضعی داشته ام. حتی با وجود شرکتی که با یکی از همکاران دیگر روزنامهنگار داشتیم.
به طور مشخص وقتی مجبور باشی در آن واحد برای چند روزنامه کار کنی، اعصابت به خاطر برخوردهای متفاوت سردبیران به هم می ریزد، و خودت متوجه نمیشوی. به روی خودت هم نمیآوری که چه متلکهایی بابت این وضعیت میشنوی، چون خیلی از همکارانت هم آرزوی موقعیت تو را دارند! آنها هم دلشان می خواهد در آمد بیشتری داشته باشند، و حق هم دارند...کسی نمیداند رفت و آمد از این روزنامه به آن یکی، و بعد عدم انتقال فشارها و تجربیات بد محیطهای متفاوت به همدیگر چقدر پیچیده است. در نظر بگیرید که صبح با سردبیر روزنامه آفتاب امروز حرفتان شده. ظهر طرح شما در روزنامه آزاد رد می شود و شب، سردبیر اخبار اقتصادی از شما می کواهد سوژه بی مزه او را کار کنید و شما هم زیر بار نمیروید. تازه وقتی به خانه میرسید، باید توضیح دهید که چرا دیر کردهاید، و ...البته من ماجرا را خیلی ساده کردهام.
ادامه دارد