هفته پيش دخترخالهام از ولايات متحده آمده بود و فرصتي برای رفتن به سينما پيدا شد. من با کمال بدجنسی رفتم فيلم مونيخ را ديدم و او هم رفت برای ديدن سيريانا! به این میگویند همراهی!
راستش من رفتم که ببینم اسپیلبرگ طرفدار اسرائیل چطوری ماجرای گروگانگیری و ترور ۱۹۷۲ را به نفع اسرائیلیها تفسیر میکند.
اما با اجازه شما اندک اندک میشد دید که نه، ماجرا فراتر از انتظارم بوده...در جایی که تصادفا گروه ترور اسرائیلی که مامور انتقام از گروگانگیران است، با گروه ترور فلسطینی شبی را در یونان هم اتاق میشوند! مکالمه و به عبارتی گفتمان جالب سرکردگان دو گروه خیلی جذاب است.
آخر فیلم هم خیلی تکان دهنده است. رهبر گروه ترور که میبیند روسایش در موساد عملا از او و گروه ترور برای کشتن اهدافی دیگر استفاده کردهاند، نه فقط انتقام از گروگانگیران فلسطینی(گروه سپتامبر سیاه) برای همیشه از اسرائیل میرود. در آمریکا احساس امنیت نمیکند...انگار میترسد اسرائیلیها او را بکشند...وقتی هم که میفهمد گروههای دیگر از طریق رابط سابق دنبال او میگردند، ترسش تبدیل به وحشت میشود.
به نظر میرسد که اسپیلبرگ خواسته ریشههای ترور و خشونت را نشان دهد...حالا مرغ اول بوده یا تخم مرغ، اول تقصیر آنها بوده یا اینها...اين فيلم
انتقاد تند و منفی بسياری از محافل اسرائيلی را برانگيخته است.!
در هر حال فیلمی بود دیدنی...