در هفت روز گذشته، تعداد بسیار زیادی ایمیل گرفته ام و فقط توانستهام به چندتایی جواب بدهم، شرمنده.
نکته دیگر اعتراض بعضیها به تعداد پستها است! من یک مرض قدیمی دارم! تا حد توانم در موضوعی که جدی میشوم جلو میروم. حال می خواهد کار باشد، عشق باشد، کتاب باشد، درس باشد...این را متاسفانه یا خوشبختانه از پدرم به ارث برده ام، منتهی او در همه چیز جدی است، من در بعضی...
در هفته گذشته در لحظاتی که حس کردهام میتوانم بنویسم، نوشتهام.
مکالمه کوتاه من با حنیف سبب نوشتن هفت قسمت "روزگار ما" شد. خوشحالم که در وضعیتی قرار گرفتم که بتوانم خیلی چیزهای را که فراموش کرده بودم به یاد بیاورم.
مساله دیگر اذیت کردن طرفداران فروتن خاتمی بود. به خدا اصلا نمی خواهم شما را برنجانم، ولی حس خودم متاسفانه در وبلاگ خودم مقدم است. در کمال خودخواهی می گویم که گرچه اعتراضات را محترم میشمارم، ولی به چیزی که اعتقاد دارم پایبندترم.
نکته با مزه هم گرفتن اطلاعات دست اول از بسیاری حوزههاست. از همه دوستان متشکرم! حس میکنم الان در تهرانم و همکار خبرنگارم دارد زنگ میزند و میگوید :فلانی، میدونی اون ماجرا چی پشتش بود؟ طرف حاضر نشد...یارو هم اونجا حالشو گرفت...
در هر حال، من از نوشتن لذت میبرم. همین برایم مسکن است.