یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, December 23, 2005
و اما يک اعتراف تلخ تاريخی
زمانی که یکی از نوادگان علی در کوه​های اردکان فارس ساکن شد، و دست سربازان خلفا به ايشان نرسيد، همانجا با دختر يکی از اهالی وصلت کرد و ماند و بعد هم احتمالا اهالی که در فقدان امام​زاده می​سوختند يا گذاشتند به مرگ طبيعی بميرد يا بالاخره جد ما را شهيد کردند...این از طرف پدری ما

از طرف ديگر، جماعت ارسنجانی(ممتحن) که خود را به ناف هخامنشی​ها می​بندند با کازرونی​ها(خاندان کیمیایی و حقیقی) که معرف حضور انورتان هستند! متصل شدند...تا رسيد به مادر بزرگ مادری ما...

يک طبيب اصفهانی از خاندان کلباسی رفت بيروت درس خواند و ديد اصلا تحمل همشهريانش را ندارد، پس در شيراز داروخانه راه انداخت و در دوران رضا شاه برای اينکه فاميل​های اصفهانی پيدايش نکنند، فاميلش را کرد"دوايی"، و با دختر يکی از نمازی​ها ازدواج کرد و تنها پسر این وصلت هم پدربزرگ مادری​مان بود...

به اين ترتيب، ترکيب نامتجانس سادات لر، اصفهانی​های خوش​جنس!کازرونی​های خوش​جنس​تر از اصفهانی​ها! ارسنجانی​هايی که به زور خودشان را به هخامنشی​ها منسوب می​کنند و خاندان نمازی شيراز، شد اين آش شله قلمکاری که بنده باشم( از خواهر و برادر گرامی بابت این افشا گری شدیداً عذر می​​خواهم...از ایدز که بدتر نیست!)