خدمت
داريوش ملکوتی عزيز،
راستی چرا من اينقدر مینويسم؟ همه دلايلی که گفتی سر جايش، لذت بردن را هم اضافه کن. من کلا آدم کم حرفی نيستم، ولی وقتی میتوانم حرفهايم را در نوشتار خلاصهتر کنم، برايم جذاب میشود. و در ضمن به جای وقت زیادی که پای چت و تلفن حرام میکردم، حالا مینویسم.
نکته دیگر این است که من روزانه چیزی در حدود ۱۳ ساعت کار میکنم. در این میان اوقات کوتاهی برای استراحت میماند، و به جای تماشای تلویزیون، وبگردی میکنم، مجله و کتاب میخوانم و نهایتا مینویسم. در ضمن چون نمیدانم چشمانت شور است یا نه، ماشالله بگو و "وانیکاد" بخوان!
من در ایران هم روزانه چیزی در این حدود کار میکردم، سه تا کاریکاتور میکشیدم و کارهای ثابت هم در کنارش بود. البته به هیچ وجه نکتهای منفی یا مثبت نیست. همه آدمها مثل هم نیستند.
گمانم همه ما کاری میکنیم تا به آرامش برسیم، و احتمالا مدت زمانی است که در این فن شریف به آن رسیدهام. از سویی تعارفم را با خودم کمتر کردهام، و از طرفی دارم نقدپذیری را تجربه میکنم. بسیاری از انتقادات خوانندگان به جاست، و حداقل باعث شده در باره بعضی روشها و کارهایم بیشتر بیاندیشم.
من آدم سختگیری هستم، خود محور، ايرادگير، بیملاحظه، گاه عصبی و گاه پرخاشگر، ولی بعضی وقتها که به یاد نقد بعضی از دوستان از جمله سلیمان، ندا دهقانی، سیدآبادی، شاخساری و... میافتم، تمرکز بیشتری میکنم.
داریوش عزیز، همه ما مثل سنگهای نخراشیده و نتراشیدهای هستیم که مجسمه ساز باید از دل سنگ چیزی درست و حسابی در آورد. فکر میکنم وبلاگ رسانه و وسیله بدی برای این منظور نباشد.
اگر چیز دیگری به ذهنم رسید، خواهم نوشت. انشالله