پایان شب سیاه سفید نیستهیچ خبر امیدوار کنندهای به گوش نمیرسد. اینکه هی پشت سر هم دنیا را تهدید کنند که غرور ملی ایرانیان چنین است و چنان هم تاریخ مصرف خودش را دارد. وقتی ریسک سرامایهگذاری در ایران به بالاترین حد خود برسید و بانکها یکی یکی روابط شان را با ایران قطع کنند، احتمالا ناشی از پیشبینیهای کمی دقیقتر از نقل قولهای سخنگوی وزارت خارجه ایران است.
آیا جماعت میدانند دارد چه اتفاقی میافتد؟
اواخر مرداد ۱۳۵۹ بود. خاله ام از ایتالیا به ما زنگ زد و نگران آغاز جنگ بود. میگفت عراق به ایران حمله خواهد کرد. مادرم به خالهام خندید و گفت خواب دیدی خیر است! قبل از آغاز سال تحصیلی ۱۳۵۹ که از طرف میدان آزادی صدای انفجار آمد و از بالای پشت بام خانه میشد دود را از روی باند فرودگاه دید، باورمان شد که حرف چرت خاله درست بوده است...
الآن به نحو عجیبی همان حس یازده سالگیام را دارم. همان ترسی را که آن روز تجربه کردم...آژیری را که میشنوید...این دیگر چیست؟ وضعیت قرمز؟ وضعیت سفید؟ آخر یعنی چه؟
فکر میکنید چین که به نفت و گاز ما احتیاج دارد و روسیه که مشتری همه آشغالهای صنایع هستهای و هواپیماییاش هستیم، تا کی پشت سرمان میایستند؟
خدا با ماست؟ امیدوارم! دوستان ایران به کمکمان میشتابند؟ آری! ونزوئلا، بورکینافاسو، بوسنی، سوریه، شاید لبنان...ما دهان آنها را سرویس خواهیم کرد! چه بامزه است. در منطقه هیچ دوستی نداریم! شاید عراق که آن هم تحت تاثیر آمریکا ست...
اگر انرژی هستهای و سیاستهای درخشان جماعت باعث از دست رفتن جان یک نفر هم بشود، نمیتوان به ساددگی زیر بار رفت که همه چیز زیر سر دشمن است...درست مثل این است که رخت خواب نوزادتان را وسط جاده ترانزیت پهن کنید...آیا رانندگان نره غول زورگو تقصیر کارند؟ شاید...ولی مادر و پدر بچه چه؟
خدا رحم کند